نتایح جستجو

آی آی آی این عسک برا منه هااااااااااااااااااااااا:w00::w00:

یه جاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووور[IMG] با تهران 400 کیلومتر فاصله داره[IMG] فعلا که یه قفل بزرگ زده به پام نمیذاره خارج شم[IMG] معلوم نیست کی بتونم بیام[IMG] دعا کن ملی جونم[IMG]

واااااااااااااااای خوشبحالت[IMG]

[IMG]

[IMG]

[IMG]

سلام نفس امروز رفتی رفیده؟

سلام عزیزم مرسی دخملی شرمنده تو که میدونی من هیچی بارم نیست من نیدونم چی میشه!!

بیراهه رفته بودم آن شب دستم را گرفته بود و می کشید زین بعد همه ی عمرم را بیراهه خواهم رفت.........

مرگ در هر حالتی تلخ است ، اما من دوست تر دارم که چون از ره در آید مرگ، در شبی آرام، چون شمعی شوم خاموش...

کلاغ قصه، گرد سفر از خود تکاند. هنوز آرام نگرفته بود که : کودک به خواب رفت. مادر گفت: قصه ی ما به سر رسید، کلاغه به خونش نرسید. و کلاغ بر آوارگی خود گریست و پر کشید....

واییییییییییییی مرسی عزیزم زیبا بود مثل همیشه یک دنیا سپاس دوست عزیزم

واااااای دایی جونم تو معرکه ای:w11::w11: جوری توصیف کردی که من حس کردم خودمم توی اون اوتوبوس بودم:w16::w16: عالی جالب زیبا بود مثل همیشه:gol::gol: به قول حاجیم کارت از 200 هم گذشته ولی ما میگیم همون بیسته بیست:w11::w11: اون قضیه سیگارو خوب اومدی کلی بهت افتخار کردم:gol::gol::gol:

خوب تو میشی داداش من دیگه یا دوست من به هر حال فرقی نمیکنه

قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را . اما . . . روزی قطره با خجالت به خدا گفت : از دریا بزرگتر ، آیا از دریا بزرگتر هم هست ؟ خدا گفت : هست . قطره گفت : پس من آن را می خواهم ... بزرگترین را ... بی نهایت را ... خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است .آدم عاشق خدا بود ...

قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را . اما . . . روزی قطره با خجالت به خدا گفت : از دریا بزرگتر ، آیا از دریا بزرگتر هم هست ؟ خدا گفت : هست . قطره گفت : پس من آن را می خواهم ... بزرگترین را ... بی نهایت را ... خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است .آدم عاشق خدا بود ...

قطره دلش دریا می خواست . خیلی وقت بود که به خدا گفته بود . هر بار خدا می گفت : از قطره تا دریا راهی ست طولانی . راهی از رنج و عشق و صبوری .هر قطره را لیاقت دریا نیست .قطره گریستنی آغاز کرد ونگاه ملتمسانه اش را به خدا دوخت. خدا گفت :اما وعده من همیشه پا برجاست .

نمی دانم چرا فکر می کنم آسمان عاشق دریاست و عشق این دو مانند افسانه هاست ، فکرش را بکن ! اگر این دو به هم برسند چه بر سر ساحل و ستاره ها می آید !

سلام مامی جونم. دیدی گفتم خوف نبودی چلا به من نگفتی؟؟ خداروشکر که الان خوفی فردا میری رفیده؟؟ اگه رفتی از قول من لپ همه کوشولو هارو بگیر! کی بشه خودم بیام؟من میمیرم تا اون موقع!

سلام عزیز یه چیزی بگم سکته نکنی من داداش تو نیستم تو داداش منی!! دونستی؟؟ حالا چطول مطولی داداشی؟؟