نتایح جستجو

  1. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک باور مکن که دست زدامن بدارمت
  2. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    تانگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
  3. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    درد خودش یک شعره بدون وزن وبدون قافیه
  4. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی بر روی مه افتا د که شد حل مسائل
  5. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم
  6. magsod

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    توی زمانهای دور اون موقعه ها که نه چت بود ونه اینترنت تو وسط دریا یه دونه جزیره بود که پدر های روحانی با اهل و اعیالشون اونجا زندگی میکردند .ورود وخروج از این جزیره مانند بعضی سایتها forbidgen بود .یه روز یکی از پسرهای سمج تصمیم میگیره به اونجا بره خلا صه شنا کنان خودش رو اونجا میرسونه .میرسه به...
  7. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    درلب تشنه ما بین ومدار آب دریغ بر سر کشته خویش آی وزخاکش برگیر
  8. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    ما زدوستان چشم یاری.... نه این خوب نیست دیر شده الله امانیندا
  9. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    مست بگذشتی از خلوتیان ملکوت بتماشای تو آشوب قیامت برخاست
  10. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    همه کردند چرا من نکنم وصف گل روی زیبای تو را
  11. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم رمیده شدوغافلم من درویش که آن شکار ی سر گشته را چه امد پیش
  12. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    بر سینه ریش دردمندان لعلت نمکی تمام دارد
  13. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    در صومعه زاهد ودر خلوت صوفی جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست حافظ
  14. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شدقضای آسمان است اینو دیگر گون نخواهد شد
  15. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    در دیر مغان آمد یارم با قدحی در دست مست از می ومیخواران از نرگس مستش مست
  16. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    شد زغمت خانه سودا دلم در طلبت رفت به هر جا دلم
  17. magsod

    بزرگ ترین خدمتی که تا به حال به یک نفر یا به همه کردی بنویس

    بزرگترین خدمت من به بشر تولدم بوده.
  18. magsod

    درخواست تغيير نام كاربري

    خواهش میکنم نام کاربری منرا ازmagsod بهpascal تغییر دهید.ممنون
  19. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    آن نه خال است وزنخدان وسر زلف پریشان که دل اهل نظربرد که سری است خدائی
  20. magsod

    مشاعرۀ سنّتی

    ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز
بالا