نتایح جستجو
-
-
-
نصفم کنی تبدیل به دوتا فضول میشما [IMG] بابام و آبجیها نتونستن کاری کنن ولی عمه میتونه [IMG]
نصفم کنی تبدیل به دوتا فضول میشما [IMG] بابام و آبجیها نتونستن کاری کنن ولی عمه میتونه [IMG]- H A M I D
- ارسال پروفایل
-
عمه جون من ننه میخوام ... [IMG] :دی میتونی یکی برام پیدا کنی؟ [IMG]
عمه جون من ننه میخوام ... [IMG] :دی میتونی یکی برام پیدا کنی؟ [IMG]- H A M I D
- ارسال پروفایل
-
سلام آبجی جون مرسی هیچی وقتی غصه می خورم بالم اینا میفته رو زمین [IMG]:دی
سلام آبجی جون مرسی هیچی وقتی غصه می خورم بالم اینا میفته رو زمین [IMG]:دی- H A M I D
- ارسال پروفایل
-
مجسمه کشاورز و تحريك جنسي
یکی از جالبترین قسمت های موزه هنرهای معاصر، مجسمه ای است که در اوایل انقلاب در کنار درب ورودی موزه نصب شده بود. داستان مجسمه زن و مرد کشاورز اثر داریوش صنیع زاده را تمام ایرانیان باید بشنوند و به خاطر سپرده و برای آیندگان تعریف نمایند باشد عبرت آنها این مجسمه در دوران پهلوی در جلوی وزارت...- H A M I D
- موضوع
- پاسخ ها: 3
- تالار: گفتگوی آزاد
-
-
سلام حامد جان تو هر پروفایلی که امروز رفتم اینو دیدم [IMG]:دی
سلام حامد جان تو هر پروفایلی که امروز رفتم اینو دیدم [IMG]:دی- H A M I D
- ارسال پروفایل
-
-
-
ابجی تو کجایی ؟ دهههههههههههههه جواب منو نمی دی بزنم لهت کنم [IMG]
ابجی تو کجایی ؟ دهههههههههههههه جواب منو نمی دی بزنم لهت کنم [IMG]- H A M I D
- ارسال پروفایل
-
آخرين فعاليت: 3 ساعت پيش [IMG] حمید از شکلک مخصوص من استفاده نکن [IMG]:دی
آخرين فعاليت: 3 ساعت پيش [IMG] حمید از شکلک مخصوص من استفاده نکن [IMG]:دی- H A M I D
- ارسال پروفایل
-
تو چطوری میری خونتون با این تگرگ [IMG]
تو چطوری میری خونتون با این تگرگ [IMG]- H A M I D
- ارسال پروفایل
-
اون روز تو پرو فایلت به افتخارت پرچمو بردم بالا دعوام کرد [IMG] ولی حتما صلاحمو میخواد :w05: :دی
اون روز تو پرو فایلت به افتخارت پرچمو بردم بالا دعوام کرد [IMG] ولی حتما صلاحمو میخواد :w05: :دی- H A M I D
- ارسال پروفایل
-
سلام امیرجان آبجی آمنه با احساسات من بازی میکنه ...نمیذاره پرچمو ببرم بالا [IMG]
سلام امیرجان آبجی آمنه با احساسات من بازی میکنه ...نمیذاره پرچمو ببرم بالا [IMG]- H A M I D
- ارسال پروفایل
-
باشه از خودش میپرسم بدرود عمه جون [IMG]
باشه از خودش میپرسم بدرود عمه جون [IMG]- H A M I D
- ارسال پروفایل
-
اندر حکایات باشگاه مهندسان
در يک روز گرم تابستان ، پسر کوچکي با عجله لباسهايش را در آورد و خنده کنان داخل درياچه شيرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش مي کرد و از شادي کودکش لذت ميبرد. مادر ناگهان تمساحي را ديد که به سوي پسرش شنا مي کرد. مادر وحشت زده به سمت درياچه دويد و با فريادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولي...- H A M I D
- ارسال #701
- تالار: داستان ها و حكايت ها