آره یه پلان خیلی خیلی قناص!(درست نوشتم؟:surprised:) داد بهم گف درستش کن پارکینگم تغییر بده توش یه واحد در بیار
تا ظهر باهاش کلنجار رفتم
بد نشد فقط آشپزخونه اش بزرگ شده بود
دیگه باید میرفتم کلاس, ولش کردم:D
خودخوان نداره دوره هاش که! بعدشم الان آخر ترمه
ای شیطون شیرینی میخوای؟از جیب خودم بذارم؟منکه الان حقوق ندارم:(
پایان نامه رو نه, ولی منکه رزومه ندارم ,پایان نامه ام رو بردم یه چیزی دستم باشه:D
دیگه رسمش همینه
باید اول ببینن کار بلد هس یا نه بعد پول بدن
بعدشم برای استخدام شدن,پارتی و آشنا میخواد ولی اینجوری یکم که برمو بیام کارمو ببینن, شاااید بعدش یه حقوقی بدن
وای میبینی,آرزوهام از عرش با کله خورد زمین, به کار کردن مفتی توی شرکت خصوصی هم راضی شدم:D
مذاکراتی نبود
مدیر معماریشون بود با اون حرفیدم
اول میخواس بپیچونه گف شمارتونو بدین بهتون زنگ میزنیم
گفتم پایان نامه و مدرکم همرامه ,نگاه که کرد گف از فردا میتونین شروع کنین:D
برای طول دوره کاراموزی گف باید صحبت کنم,حالا شما شروع کنید.....
گفت برامون وقت شناسی خیلی مهمه
منم که وقت...