يه مدت بود ناراحت بود... گذاشته بودم رو حساب بدي اعمال خودم.
ولي منم خيلي وقته خنده ميبينم تو چشماش...
خنده اش براي اعمال من نيست...
خوشحاليش از يه بابت ديگه است!
ميدونم!
داداش خوش به سعادتت.
اگه قسمت بشه منم اين هفته ميرم...
جدا رفتي؟؟؟
پس زيارت قبول باشه داداش.. بيخود نبود انقدر يادت كردم و مزار شهدا ديدمت....
رفتي سر مزار سيد؟؟
كاش سلام منم بهش ميرسوندي...
راستي عكسشو كه بالاي مزارش زدن رو ديدي؟؟؟
به نظرت تو اون عكس داره ميخنده يا ناراحته؟
چقدر خوب كه ديشب گريه كردي... بعضي وقتا گريه لازمه... آروممون ميكنه منصوره جان...
گل دختر اميدوارم مشكلت هرچه زودتر حل بشه...
و ازين به بعد گريه هات براي مشكلاتت نباشه...:gol:
منم خوبم... خدا رو شكر...
صبح به صبح كه ميرم سر كار يه كوچولو دلم ميگيره و تا بعدازظهر اين حالت ادامه داره... ولي شبا...