نتایح جستجو

  1. bahareh s

    تالاار معرفي بچه هاي حسابداري

    سلام من تاپيكي زدم كه بچه هاي حسابداري خودشونو معرفي كنن و اگه تو درساشون به مشكل برخورد كردن بتونيم تو اينجا كمكشون كنيم اول خودم شروع ميكنم من بهاره دانشجوي دانشگاه آزاده تهران غربم (جنت آباد) فوق ديپلم و فعلا مشكلي ندارم
  2. bahareh s

    افسوس که رسانه ملی تلاش هایم را برباد میدهد!

    بسم الله الرحمن الرحیم من یک چادری هستم. هر چند ممکن است مانتوی کوتاه و رنگ روشن هم بپوشم. اما چادرم سیاه است.سیاه سیاه! با این چادر سیاه عشق میکنم! از این که عامل یک آیه ی قرآن شده ام لذت میبرم. از این که بهترین پوشش زن مسلمان را انتخاب کرده ام به خودم میبالم. از این که میدانم چادرم نشان...
  3. bahareh s

    هر كي متن زيبا داره بذاره

    عتماد به خداوند در مورد روياهاي خود ؛ يك روش براي خوشحال كردن اوست او به شما اجازه نخواهد داد كه اميد وروحيه خود را از دست بدهيد و همانطور كه توانائي او را در انجام كارها مي بينيد ؛ اميد شما نيز زنده خواهد شد خداوند منتظر شماست كه روياها و آرزوهاي خود را به او بگوييد:gol:
  4. bahareh s

    ماه عسل

  5. bahareh s

    كمكككككككك

    سلام دوستاي خوبم ميخوام بدونم كدوم يكي از اين گوشيا خوب هستن : NOKIA 5530 NOKIA X6 NOKIA 5800 SONY ERICSSON XPERIA X 10 دوربين 5530 3.15 دوربين 5800 3.2 دوربين سوني 8 دوربين X6 5
  6. bahareh s

    تنهایی...!

    اگر کسی که دوسش داری تنهات بذاره در حالیکه همه ی تلاشتو کردی از دستش ندی و بهش هم خیلی وابسته شدی و قراره ازدواج گذاشتی اما یک دفعه میزنه زیرش چیکار باید کرد؟:(
  7. bahareh s

    ...!

    سلام دوستای گلم من میخواستم تو این تاپیک ببینم کسی تا حالا به شما قولی داده و زده زیرش؟چه حالی میشین وقتی ببینین کسی که دوسش دارین با دوستت دوست بشه و هیچی نتونین بگین؟اگر ببینین اصلا نمیتونین فراموشش کنین چی کار میکنین؟لطفا کمکم کنید ممنون:cry::cry:
  8. bahareh s

    رمان قصه زندگی

    چند ضربه به در کلاس نواخته شد و خانم معلم به طرف در رفت و آن راگشود. لحظه ای درنگ کرد سپس از همانجا گفت:مریم ایرانی؟ مریم از جایش برخاست و معلم گفت : برو دفتر خانوم مدیر مریم وقتی از پله ها با لا میرفت در این فکر بود که چه بگوید.مدتی بیحرکت روی پله ها ایستاد و بعد در زد و وارد شد به جز خانوم...
  9. bahareh s

    رنگ گل نسترن

    داشتم بند کفشم میبستم و آماده رفتن به مدرسه بودم که مادرم صدام کرد:صبر کن مها بیا بگیر این چتر را هم ببر هوا ابری است و هر لحظه ممکنه باران بیاید. دستم را به طرفش تکان دادم و گفتم:وای نه همین کییف مدرسه وبال گردنم کافیست هنوز که باران نگرفته تازه اگر هو بگیره وقتی قطراتش سر و صورتم را نوازش دهد...
بالا