مادر من فقط یک چشم داشت.
من از او متنفر بودم ....
او همیشه مایه خجالت من بود :redface: او برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت.
یک روز اومده بود دم مدرسه تا به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم. آخه اون چطور تونست این کارو با من بکنه ؟؟!!!!!
به...