نتایح جستجو

ندیده بودم .... ممنون امید جان از تذکرت ...:gol:

واییییی سلام نوش افرین عزیز ... خوبی ؟ :gol:خوش اومدی

سلام آقا امید .... ممنون از داستانای قشنگت ...

اشکال نداره مهم حضورته داداش

پيرمردي تنها در مينه سوتا زندگي مي کرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش راشخم بزند اما اين کار خيلي سختي بود . تنها پسرش که مي توانست به او کمک کند در زندان بود . پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد : پسرعزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بکارم ...

سلام معصومه جونم ... خوبی ؟ حالا یه چایی بخور ... قصه هم میگم ...

سلام داداشی ... خوش اومدی .... بفرما چایی ...

منصوره جان ... من اینجا هستم تا براتون قصه بگم ... هرکی که میاد قصه میگه ....:smile: تنهایی داداشیه ماست .... همه اینجوری صداش میکنیم .... حالا بفرما شیرینی بخور تا قصه بگم دختر گلم ...:gol:

با شیرینی بخور تا بچسبه ....

سلام داداش کوچیکه .. خوش اومدی .... امشب اینجا کلی برنامه داریم .. به افتخار داداشی ...:gol: بفرماچایی بخور گرم شی ....

ممنون داداشی ...:gol: واقعا که درسته ..

راستی سلام ... مرسی بابت تاپیکا ....[IMG] داداشیم اومده .. زیر کرسی جشنه دوست داشتی شما هم بیا [IMG]

[IMG]به به به افتخار روشن شدن چراغ شما ...[IMG]

بفرمایید اجیل .... زیاده روی نکنید شام هم داریم ...

سلام منصوره جان .... حالا بفرما چایی و شیرینی بخور به افتخار اومدن داداشی ... قصه هم میگم برات ....

بفرمایید چای و با شیرینی بخورید ....

سلام دوست عزیز .... چرا که نه ... خیلی خوش اومدی ....

بفرما داداشی .... اینم چایی ..

وایییی سلام داداشی .... خیلی به خونه خودت خوش اومدی .... بچه ها بدوین اینجا جشنه امشب ....

سلام .......