نتایح جستجو

  1. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    صدای قــلــــب نیست ... صدای پای تو است كه شب ها در سینه ام می دوی ....!! كافیست كمی خسته شوی ..... كافیست كمی بایستی ....!
  2. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    خیلی وقته دیگه بارون نزده خیلی وقته دیگه بارون نزده رنگ عشق به این خیابون نزده خیلی وقته ابری پر پر نشده دل آسمون سبک تر نشده مه سرد رو تن پنجره ها مثله بغضه توی سینه ی منه ابر چشمام پر اشکه ای خدا وقتشه دوباره بارون بزنه خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده قلبم از دوری تو بدجوری...
  3. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    در نهان، به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند، و در آشکارا از آنانی که دوستمان دارند غافلیم. شاید این است دلیل تنهایی ما "دکتر علی شریعتی"
  4. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    دیشب دوباره بی تاب در بین درختان تاب خوردم از نردبان ابرها تا آسمان رفتم در آسمان گشتم و جیبهایم را از پاره های ابر پر کردم جای شما خالی یک لقمه از حجم سفید ابرهای ترد یک پاره از مهتاب خوردم...
  5. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    امشب چه دلتنگم... اگر باران نبارد، این روح وحشی سر به صحرا می گذارد گم‌کرده‌ای دارم که می‌دانم همینجاست می گردم اما هیچ آثاری ندارد ای غفلتِ پیوسته! هنگام هبوط است این نوح، ما را هم به طوفان می سپارد ای لاله چندی سرخ‌رو بودی ولی یار می خواهد امشب در دلت داغی بکارد از عشق...
  6. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    مرگ حرف‌های ما هنوز ناتمام... تا نگاه می‌کنی: وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آنکه باخبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود آی.... ای دریغ و حسرت همیشگی! ناگهان چقدر زود دیر می‌شود!
  7. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    انحنــاي روح مــن، شــانــه هــاي خستــه ي غــرور مــن، تکيــه گــاه بــي پنــاهــي دلــم، شکستــه اســت . . . کتــف گــريــه هــاي بــي بهــانــه ام، بــازوان حــس شــاعــرانــه ام، زخــم خــورده است . . . دردهــاي پــوستــي کجــا؟ درد دوستــي کجــا؟
  8. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    دیشب دوباره گویا خودم را خواب دیدم : در آسمان پر می کشیدم و لا به لای ابرها پرواز می کردم و صبح چون از جا پریدم در رختخوابم یک مشت پَر دیدم یک مشت پَر ، گرم و پراکنده پایین بالش در رختخواب من نفس می زد آنگاه با خمیازه ای ناباورانه بر شانه های خسته ام دستی کشیدم...
  9. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    اما با این همه تقصیر من نبود که با این همه... با این همه امید قبولی در امتحان ساده ی تو رد شدم اصلا نه تو، نه من! تقصیر هیچ کس نیست از خوبی تو بود که من بد شدم!
  10. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    عشق پیش بیا ‌! پیش بیا ‌! پیش‌تر ! تا که بگویم غم دل بیش‌تر دوست‌ترت دارم از هر‌چه دوست ای تو به من از خود من خویش‌تر دوست‌تر از آن که بگویم چه‌قدر بیش‌تر از بیش‌تر از بیش‌تر داغ تو را از همه داراترم درد تو را از همه درویش‌تر هیچ نریزد به‌جز از نام تو بر رگ من گر بزنی...
  11. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    تو لحن خنده هات احساس غم نبود من عاشقت شدم دست خودم نبود اين خونه روشنه اما چراغي نيست دنيام عوض شده اين اتفاقي نيست احساس من به تو مابين حرفام نيست هر چي بهت ميگم اوني كه ميخوام نيست ما مثل هم هستيم من عاشقو ديوونم منم شبيه تو پابند اين خونم اين خونه روشنه اما چراغي نيست من...
  12. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    دلتنگ غنچه ایم، بگو راه باغ کو خاموش مانده ایم، خدایا چراغ کو کو کوچه ای ز خواب خدا سبزتر، بگو آن خانه کو، نشانی آن کوچه باغ کو چشم و چراغ خانه ما داغ عشق بود چشمی که از چراغ بگیرد سراغ کو دلهای خویش را به گواهی گرفته ایم اما در این زمانه خریدار داغ کو شب در رسید و قصه ما هم به...
  13. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    مردن چه قدر حوصله می خواهد بی آنکه در سراسر عمرت یک روز ، یک نفس بی حس مرگ زیسته باشی ! انگار این سالها که می گذرد چندان که لازم است دیوانه نیستم احساس می کنم که پس از مرگ عاقبت یک روز دیوانه می شوم !
  14. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    گاهی از تو چه پنهان با سنگها آواز می خوانم و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم این روزها گاهی از روز و ماه و سال، از تقویم از روزنامه بی خبر هستم حس می کنم گاهی کمی کمتر گاهی شدیدا بیشتر هستم ...
  15. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    حکایتم کن برای دستهایی که مرا جستند و برای چشمانی که مرا قطره قطره... برای لبهایی که ترانه ام کردند و بعد شاید مرثیه ای حکایتم کن به غروب رسیده ام!!!
  16. ن

    معماری با مصالحی از جنس دل

    سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من که بغض آشنای ابر گریه می خواهد بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد...
  17. ن

    سلام... خواهش میکنم.... ممنون....شماخوب هستین؟

    سلام... خواهش میکنم.... ممنون....شماخوب هستین؟
  18. ن

    [IMG]

    [IMG]
  19. ن

    [IMG]

    [IMG]
  20. ن

    [IMG]

    [IMG]
بالا