نتایح جستجو

  1. fahimeh89

    این اولین بار نیــــــست که گـــــــــریه می کنــم امـــــــا.. ایــــــن اولیـــــن بار اســـت...

    این اولین بار نیــــــست که گـــــــــریه می کنــم امـــــــا.. ایــــــن اولیـــــن بار اســـت که گــــــــــریه آرامــــم نمی کــــــند... کاش امشــب مـــاه نمی تابیــــــد من امشــــب حوصـــله ی مــــاه راهـــم ندارم مــــن دلـــــم کـــــــوه میخواهـــــــد تا دردم راتــــاب بیــــاورد...
  2. fahimeh89

    تنم سرد استــــ... ســــــــــرد احساســــاتم ـیخ زده قلبمـــ نمیزنـــدــ مغزـــــــــم فاسد شده...

    تنم سرد استــــ... ســــــــــرد احساســــاتم ـیخ زده قلبمـــ نمیزنـــدــ مغزـــــــــم فاسد شده است فقط نفســـــــــ میــــــــــکشم فقط اکسیـــــــــــژن هوا را حرام میــــــــــکنم در خـــــــــاک به سر بردن میان کـــــــــرم ها برایم ارزششــــــ بیشتر است دیگر از زندگی کردن در کنار چیز...
  3. fahimeh89

    [IMG]

    [IMG]
  4. fahimeh89

    [IMG]

    [IMG]
  5. fahimeh89

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    حکایت بهلول و آب انگور حکایت بهلول و آب انگور روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور...
  6. fahimeh89

    معماری با مصالحی از جنس دل

    نمیخوام باور کنم که ندارمت..... من تو رابه دلم قول داده ام, نگذاربدقول شوم…
  7. fahimeh89

    ღ♥ღ هی فلانی دو سه خطی بنویسღ♥ღ

    این روزها " بی " در من غوغا می کند ! بی کس ، بی مار ، بی زار ، بی چاره ، بی تاب ، بی دار ، بی یار ، بی دل ، بی ریخت ، بی صدا ، بی جان ، بی نوا ، بی حس ، بی عقل ، بی کلام ، بی جواب ، بی هدف ، بی همزبان ... بی تـــــو ، بی تــــــــو ، بی تــــــــــــو ... پ ن : اجازه ... ! اشک سه حرف...
  8. fahimeh89

    کوچه های تنهایی

    گاهی ، نباید هی با خود تکـ ــ ــرار کرد حرف ها را ! فکر هم نباید کرد ! اصلا هیچ کاری نباید کرد ! حتی نباید نوشت ! باید ... سکوت کرد ! عمیقـــــــا ... ســـ ـــ ـــ ـــکوت کرد ... پ ن : دیگر چیزی نمانده ... طاقت من ... یک کبریت بکشم ، تمام می شود ... "
  9. fahimeh89

    *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ ***

    می‌دانی ؟ می‌دانی از وقتی دلبسته‌ات شده‌ام همه جا بوی پرتقال و بهشت می‌دهد ؟ هرچه می‌کنم چهار خط برای تو بنویسم می‌بینم واژه‌ها خاک بر سر شده‌اند هرچه می‌کنم چهار قدم بيايم تا به دست‌هات برسم زانوهام می‌خمد . نه این‌که فکر کنی خسته‌ام ، نه این‌که تاب راه رفتن نداشته باشم نه ... تا آخرش...
  10. fahimeh89

    فرصتی نمانده است بیا همدیگر را بغل کنیم فردا یا من تو را می‏ کشم یا تو چاقو را در آب خواهی شست...

    فرصتی نمانده است بیا همدیگر را بغل کنیم فردا یا من تو را می‏ کشم یا تو چاقو را در آب خواهی شست همین چند سطر ... دنیا به همین چند سطر رسیده است ! به این که انسان کوچک بماند بهتر است ، به دنیا نیاید بهتر است اصلا این فیلم را به عقب برگردان آن‏قدر که پالتوی پوست پشت ویترین ، پلنگی شود که می‏دود...
  11. fahimeh89

    یادداشت کن !

    فرصتی نمانده است بیا همدیگر را بغل کنیم فردا یا من تو را می‏ کشم یا تو چاقو را در آب خواهی شست همین چند سطر ... دنیا به همین چند سطر رسیده است ! به این که انسان کوچک بماند بهتر است ، به دنیا نیاید بهتر است اصلا این فیلم را به عقب برگردان آن‏قدر که پالتوی پوست پشت ویترین ، پلنگی شود که می‏دود...
  12. fahimeh89

    نامه عاشقانه من

    با گریه های یکریز ، یکریز ... مثل ثانیه های گریز با روزهای ریخته در پی باد با هفته های رفته با فصل های سوخته با سال های سخت رفتیم و ... سوختیم و ... فرو ریختیم ! با اعتماد خاطره ای در یاد امّا آن اتفاق ساده نیفتاد " قیصر امین پور "
  13. fahimeh89

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    زندگی شاید آن لحظه مسدودیست که نگاه من ، در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت ... خواهم آمیخت
  14. fahimeh89

    دل نامه یا نامه دل

    وقتی کسی در کنارت هست، خوب نگاهش کن به تمام جزئیاتش... به لبخند بین حرف هایش... به سبک ادای کلماتش، به شیوه ی راه رفتنش، نشستنش... به چشم هایش خیره شو... دست هایش را به حافظه ات بسپار... گاهی آدم ها... انقد سریع میروند، که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند...
بالا