انگار دوران مدرن ،
انديشه هايش را براي عقل من نفرستاده است
به شيوه نياکانم ماليخوليا گرفته ام
ياد نگرفتم
دربستر تو آرام بگيرم
پاهايم را برهنه روبرويت بگذارم
سيگاري دود کنم
جرعه اي بنوشم
شعری از عشق برایت بخوانمو
تو عاشقانه بوسه ای نثار گونه های خیسم کنی...
سلام ب ناز بانوی خودم
حالت چطوره عزیزدلم
درگیر درس.تحقیق. زندگی.کار همه با هم...
بعضی وقتا خیلی خسه میشم میخوام دیگه بذارم برم که از همه چی دور بشم ولی نمیشه......حیف...دیگه چی بگم برات دختر
بگم که دلم میخواس تو همون سن 17 سالگی میموندم.آخی یادش بخیر....
بیخیال من...ایشالله که تو روبراه باشیو...
پروانهها در پیله دنیا را نمیفهمند
تقویمها ....روز مبادا را نمیفهمند
دریا برای مردم صحرانشین دریاست
ساحلنشینان..... قدر دریا را نمیفهمند
مثل همه، ما هم خیال زندگی داریم
اما نمیدانم چرا ....ما را نمیفهمند
هر روز سیبی در مسیر آب میآید
دیگر نیا .....این شهر ...معنا را نمیفهمند...