نتایح جستجو

  1. khorzokhan68

    پس آقا رضا عازم سفران؟

    پس آقا رضا عازم سفران؟
  2. khorzokhan68

    سوپری محله ما رو.اومده شعبه دوم زده.اگه گفتی کجا؟ 2 تا مغازه پایین ترش...

    سوپری محله ما رو.اومده شعبه دوم زده.اگه گفتی کجا؟ 2 تا مغازه پایین ترش...
  3. khorzokhan68

    کی بیاد؟ کی چلغوزه؟ کی با کی بره قزوین؟ بابا چرا حالا قزوین؟ رضا روبفرست تا با هم بریم گرگان به...

    کی بیاد؟ کی چلغوزه؟ کی با کی بره قزوین؟ بابا چرا حالا قزوین؟ رضا روبفرست تا با هم بریم گرگان به این خوبی
  4. khorzokhan68

    از نصیحت خواهرنت کاملا سپاسگذارم طفلی رضا چی میکشه

    از نصیحت خواهرنت کاملا سپاسگذارم طفلی رضا چی میکشه
  5. khorzokhan68

    اره اونم خوبه نه بابا برای خودم

    اره اونم خوبه نه بابا برای خودم
  6. khorzokhan68

    میگیم لیلا اگه بخوای یه نصحیت کنی اون چیه؟البته راحلش رو هم بگو؟

    میگیم لیلا اگه بخوای یه نصحیت کنی اون چیه؟البته راحلش رو هم بگو؟
  7. khorzokhan68

    کوچولو ها همسایه رو میگم خوب نرگسی و ریحانه رو میگم توام

    کوچولو ها همسایه رو میگم خوب نرگسی و ریحانه رو میگم توام
  8. khorzokhan68

    این کوچولوها رو میبینمی یاد خودم و بهمن میوفتم

    این کوچولوها رو میبینمی یاد خودم و بهمن میوفتم
  9. khorzokhan68

    میگم اخرش من نفهمیدم چرا همه رضا و لیلا ها مال همنند؟

    میگم اخرش من نفهمیدم چرا همه رضا و لیلا ها مال همنند؟
  10. khorzokhan68

    ناجی دوست میدارم عشق راهی‌ست برای بازگشت به خانه بعد از کار بعد از جنگ بعد از زندان بعد از سفر...

    ناجی دوست میدارم عشق راهی‌ست برای بازگشت به خانه بعد از کار بعد از جنگ بعد از زندان بعد از سفر بعد از … من فکر می‌کنم فقط عشق می‌تواند پایان رنج‌ها باشد به همین خاطر همیشه آوازهای عاشقانه می‌خوانم من همان سربازم که در وسط میدان جنگ محبوبش را فراموش نکرده است
  11. khorzokhan68

    ای ظالم اخرش به گریه انداختی رضا رو برای یه بله پس با معین بله گرفته نکنه با این آهنگ هم بوده...

    ای ظالم اخرش به گریه انداختی رضا رو برای یه بله پس با معین بله گرفته نکنه با این آهنگ هم بوده باز ای الهه ی ناز با دل من بساز کین غم جانگداز برود زبرم گر دل من نیاسود از گناه تو بود بیا تا ز سر گنهت گذرم باز می کنم دست یاری به سویت دراز بیا تا غم خود را با راز و نیاز ز خاطر ببرم گر نکند...
  12. khorzokhan68

    ما زیاد از این یا علی ها گفتیم و ولش کردیم خوشم میاد هنوز هم شعر یادته هم چنار از بس تو نامردی...

    ما زیاد از این یا علی ها گفتیم و ولش کردیم خوشم میاد هنوز هم شعر یادته هم چنار از بس تو نامردی خدایی اخرش نفهمیدم رضا نمیومد اینو برات بخونه من که میدونم رضا با این شعرا بود که بله رو از توگرفت
  13. khorzokhan68

    میدونی دوست داشتم زندگی رمانی بیشتر نیود که تهش همهچی روخوب تموم میکردم میدونی دوست داشتم زندگی...

    میدونی دوست داشتم زندگی رمانی بیشتر نیود که تهش همهچی روخوب تموم میکردم میدونی دوست داشتم زندگی رمانی بود تا بتونم همه چیز رو هر جوری که دوست دارم بنویسم و جالبت تر اینه که اگه نگاه کنی زندگی هر اون چیزیه که تو میخوای من میترسم از باور من از تلاش میترسم من از جنگیدن میترسم
  14. khorzokhan68

    بودن یا نبودن... بحث در این نیست وسوسه این است.

    بودن یا نبودن... بحث در این نیست وسوسه این است.
  15. khorzokhan68

    خدا رو شکر ایشالله موفق باشه راستی به خانمش گذشته اش روگفتید؟ ما نوشتیم و گریستیم ما...

    خدا رو شکر ایشالله موفق باشه راستی به خانمش گذشته اش روگفتید؟ ما نوشتیم و گریستیم ما خنده کنان به رقص بر خاستیم ما نعره زنان از سر جان گذشتیم . . . کسی را پروای ما نبود . در دوردست مردی را به دار آویختند ...
  16. khorzokhan68

    لیلا داداشت چجوره؟

    لیلا داداشت چجوره؟
  17. khorzokhan68

    چه بی تابانه می خواهم‌ات ای دروی‌ات آزمون تلخ زنده به گوری ! چه بی تابانه تو را طلب می کنم! بر...

    چه بی تابانه می خواهم‌ات ای دروی‌ات آزمون تلخ زنده به گوری ! چه بی تابانه تو را طلب می کنم! بر پشت سمندی گویی نو زین که قرارش نیست. و فاصله تجربه‌یی بی‌هوده است. بوی پیرهن‌ات این جا و اکنون. ــ کوه ها در فاصله سردند. دست در کوچه و بستر...
  18. khorzokhan68

    ببخشید هواسم نبود لیلایی سعی میکنم این جور چیزا رو کم تر بفرستم برات از دستم در رفت حالا شعر...

    ببخشید هواسم نبود لیلایی سعی میکنم این جور چیزا رو کم تر بفرستم برات از دستم در رفت حالا شعر میدی که تهش ارزو داشته باشه:biggrin:
  19. khorzokhan68

    نشسته بود پسر، روی جعبه‌اش با واکس غریب بود، کسی را نداشت الا واکس نشسته بود و سکوت از نگاه او...

    نشسته بود پسر، روی جعبه‌اش با واکس غریب بود، کسی را نداشت الا واکس نشسته بود و سکوت از نگاه او می‌ریخت و گاه بغض صدا می‌شکست : «آقا واکس؟» درست اول پائیز، هفت سالش بود و روی جعبه‌ی مشقش نوشت :‌ بابا واکس... ↑ غروب بود، و مرد از خدا نمی‌فهمید و می‌زد آن پسرک کفش سرد او را واکس (سیاه مشقی از اسمِ...
  20. khorzokhan68

    نشسته بود پسر، روی جعبه‌اش با واکس غریب بود، کسی را نداشت الا واکس نشسته بود و سکوت از نگاه او...

    نشسته بود پسر، روی جعبه‌اش با واکس غریب بود، کسی را نداشت الا واکس نشسته بود و سکوت از نگاه او می‌ریخت و گاه بغض صدا می‌شکست : «آقا واکس؟» درست اول پائیز، هفت سالش بود و روی جعبه‌ی مشقش نوشت :‌ بابا واکس... ↑ غروب بود، و مرد از خدا نمی‌فهمید و می‌زد آن پسرک کفش سرد او را واکس (سیاه مشقی از اسمِ...
بالا