نتایح جستجو

یک بار به مکّه شدم، خانه مفرد دیدم. گفتم حج مقبول نیست؛ که من سنگها از این جنس بسیار دیده ام. بار دیگر برفتم، خانه دیدم و خداوند خانه. گفتم که هنوز حقیقتِ توحید نیست. بار سه دیگر برفتم، همه خداوند خانه دیدم و خانه نه. به سرّم فرو خواندند که یا بایزید! اگر خود را ندیدی و همه عالم را بدیدی،...

از ارسالاتون دریافتم که دارید برای ارشد می خونید. موفق باشید. :gol::gol:

سلام. ممنون. منم با تاخیر تسلیت عرض می کنم. محتاجیم به دعا.:gol::gol:

یکی من ترک عاشق کشم، یکی سمندون! :| شارژ نداشتم جواب بدم، حال نداشتم زنگ بزنم. صبحونه بخورم، بهت زنگ میزنم نگار مست!:heart:

ممنون عزیزم. خیلی خیلی خیلی زیبا بود.:heart:

از نوشته ها . . . (عادت) از نوشته ها . . . (عادت) هر آنچه که صورت عرف و عادت می یابد، نسبت خویش را با حقیقت خود از دست می دهد و مثل میوه ای که از شاخه جدا شود، در معرض فساد قرار می گیرد. عادت عمل را از درون می خورد و می پوساند. . . . عادت نه تنها عمل را ازمعنا تهی می کند؛ بلکه در برابر...

چه عیب دارد اگر دلخوشم به مشتی شعر نخواستم همه ی عمر فکر نان باشم!

این را نگو جایی ولی آنقدر درگیرم که با- -عکس خودم در آینه، گاهی اصابت می کنم!

یه چاه هم این دور و برا نیست...

[IMG] اینه دیگه؟ زنگ بزنم الان؟ خونه یا گوشی؟

ببخشید زنگ نزدم. حال نداشتم. فشارم افتاده بود. میای تو هم؟

سوگواران تو امروز خموشند همه که دهانهای وقاحت به خروشند همه گر خموشانه به سوگ تو نشستند رواست زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه آه از این قوم ریایی که در این شهر دو روی روزها شحنه و شب باده فروشند همه باغ را این تب روحی به کجا برد که باز قمریان از همه سو خانه به دوشند همه ای هرآن...

... بله! علیه اسلام صحبت می کنم! اسلامی که علی را قربانی می کند، خانه ی علی را خراب می کند و آن نظامی که به نام دین است و نام دیگری ندارد. خلافت اموی و خلافت عبّاسی در تاریخ، یک "رژیم مذهبی اسلامی" است. ما را نگاه نکنید که متوجّه انحراف این نظام هستیم و آن را به عنوان اسلام و به عنوان قرآن...

آها! اینو یادم رف بگم: مهشید و دلی هم میشینن در مورد اینکه " اگه جسدای ما رو میذاشتن تو دلستر زودتر فاسد میشد یا نوشابه؟ "، صحبت می کنن!!

اوشون قبل از اینکه مدیر گروه بشه هم همین حسو داشت!

آره! :D

آره بابا! عیب نداره. دوسال آخرو با هیجان سپری می کنیم! :)

فکر کن بریم فاز 3، ببینیم 3تا حلقه ی دار از اون ناحیه ای که پله میخوره میره آتلیه های 1تا 5، آویزون کردن... ما سه تا یه نگاه عاشقانه به هم میندازیم، با افتخار سر میسپاریم به طناب! بعد دارمون که زدن، فرزانه میاد کلمات قصار در وصفمون میگه. [img] تو اون وانفسا، یه دفه یاسمن لپتاپشو وا میکنه، میگه...

این دو سال برای تردد در فاز 3 باید با شاخ و برگای حیاط دانشگاه استتار کنیم! :D

محیا! محیا! وای محیا! :| همکلاسی های عزیز چیه؟! ما سه تا بدبخت شدیم با اون حرکت انتحاریمون. میگم چرا ککش نمیگزید... نگو قراره مدیر گروه بشه!