دیگران میــــپرسند:
بیـــــداری؟
آری بی “دار”م…
چرا که اگر “دار”ی داشتم
… یا قالی ه زندگیم را خودم میبافتم
یا زندگیم را به “دار” میاویختم
و خلاص
پس بی”دار” بی”دار”م
خواستم جیغ شوم،گریه ی بی شرط شوم...خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم
یک نفر از وسط کوچه صدا کرد مرا...بازیِ مسخره ای بود،رها کرد مرا
با خودم با همه با ترسِ تو مخلوط شدم...شوت بودم که به بازیِ بدی شوت شدم
آنچه می رفت و نمی رفت فرو من بودم...حافظِ این همه اسرارِ مگو من بودم
از تحمل که گذشتم به...