امشب بازم به یاد مرگ افتادم. به اون مکعب مستطیل خاکی. به اینکه....
نمی دونم چرا امشب از این فکرایی که کردم ترس برم داشت. همیشه برام مرگ ترسناک بوده. الان, با وضعیت اعتقادیم, ترسناک تر! فکر بسته شدن چشمام.فکر نتپیدن قلبم تو سینه! باز ترس اومد سراغم!
بدیش اینه که این ترس از مرگ به اطرافیانم بسط...