سازهاي غربت ، سازهاي ناكوك
شعر، بادامي تلخ ، سوگوارٿ دلپوك
برگها زردٿ زرد ، وقتي هوا نيست
بوسه سردٿ سرد ، صدا صدا نيست
زخم هم چه بيهوش ، هيچ كس با ما نيست
شب چنان تيره ، كه شب پيدا نيست
شب هم پيدا نيست،…
شب هم پيدا نيست….
عشق اما پيداست
عشق اما پيداست
حرٿ حرٿٿ ٿرداست
كارٿ بچه هاست
طاق ها بي كاشي...