و از باران آغاز شديم
و از يک نگاه
و از بوسه اي طولاني در کنج پستوي خانهء دل
در ستاره بازي شب هاي تنهايي
خاطرهء آن ستارهء تنها
کم نور است و روشن
اما کيست که بگنجد در باور خيالش باران ظهر مرداد را
شراره باران دو چشم روشن
دل گرفتگي ستارهء تنها را در پس ابر غم
ستاره کم نور است و روشن...