نتایح جستجو

  1. سوگلییی

    شعر اتاق ابی

    شعر اتاق ابی
  2. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    تو اگر می دانستی که چه شوری دارد که چه حالی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن این قدر زود نمیرنجیدی ونمیپرسیدی خنجر سینه ی خود را که بر آن نقش دستان عزیزیست چرا میبوسم؟ کاش میفهمیدی در مرام عشاق رنجش از دست عزیزان کفر است
  3. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    ثمین جون این تاپیک برای حرف دله بزار راحت باشه
  4. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    دگر حس شقایق را نداری ، هوای قلب عاشق را نداری و از چشمان خونسرد تو پیداست که دیگر حس سابق را نداری . . .
  5. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    بچه ها خواهش میکنم اسپم نکنید
  6. سوگلییی

    اتاق آبی

    اتاق آبی
  7. سوگلییی

    منتظرم بیا

    منتظرم بیا
  8. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    تو به آرامي آغاز به مردن ميکني / اگر هنگاميکه با شغلت، يا عشقت شاد نيستي، آنرا عوض نکني / اگر براي مطمئن در نامطمئن خطر نکني / اگر وراي روياها نروي / اگر به خودت اجازه ندهي / که حداقل يکبار در تمام زندگيت / وراي مصلحت انديشي بروي....
  9. سوگلییی

    آره از تو هم ممنون بیا شرکت کن

    آره از تو هم ممنون بیا شرکت کن
  10. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    به آرامي آغاز به مردن ميکني / زمانيکه خودباوري را در خودت بکشي / وقتي نگذاري ديگران به تو کمک کنند
  11. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    اره عزیزم اینجا که بدون تو صفایی نداره
  12. سوگلییی

    سلام حامد جان ببخش من همین الان پیامتو دیدم خوبی؟

    سلام حامد جان ببخش من همین الان پیامتو دیدم خوبی؟
  13. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    دوستان از همه تون ممنون که پست زدید امیدوارم هر از گاهی یه سری به این تاپیک بزنید
  14. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    امروز زندگي را آغاز کن! امروز مخاطره کن! امروز کاري بکن! نگذار که به آرامي بميري... شادي را فراموش نکن!
  15. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    به آرامي آغاز به مردن ميکني / اگر برده عادات خود شوي / اگر هميشه از يک راه تکراري بروي...
  16. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    سرودم سکوت است سکوتم پر از غرور است غرورم پر از غم است و غمم پر از اشک اشکانم نشانگر عشقم و عشقم آغاز دردم و دردم پایان زندگی و پایان زندگی آغاز مرگ است...
  17. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    و از باران آغاز شديم و از يک نگاه و از بوسه اي طولاني در کنج پستوي خانهء دل در ستاره بازي شب هاي تنهايي خاطرهء آن ستارهء تنها کم نور است و روشن اما کيست که بگنجد در باور خيالش باران ظهر مرداد را شراره باران دو چشم روشن دل گرفتگي ستارهء تنها را در پس ابر غم ستاره کم نور است و روشن...
  18. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    چه امید ها که در دلمان سبز نشده خشکید... چه فریادها که برنیامده در سینه ماند... و چه غرور ها که زیر پوتین های سنگین له شد...
  19. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    چه امید ها که در دلمان سبز نشده خشکید... چه فریادها که برنیامده در سینه ماند... و چه غرور ها که زیر پوتین های سنگین له شد...
  20. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    یادمان رفته بود دستهایی پشت پرده هستند که عروسک های خیمه شب بازی را به هرسو بخواهند میکشند. یادمان رفته بود عروسک ها اسیر نخ های نامریی اند . دستها عروسک را میرقصانند،امروز محکوم به شاد بودن است...عروسک اما در دلش میگرید.
بالا