ترانه
بر اين کناره تا کرانهی آمودريا
آبي ميگذشت که دگر نيست:
رودی که به روزگاران ِ دراز سُريد و از ياد شد
رودی که فروخشکيد و بر باد شد.
بر اين امواج تا رودباران ِ سند
زورقي ميگذشت که دگر نيست:
زورقي که روزی چند در خاطری نقش بست
وانگه به خرسنگي برآمد و درهمشکست.
بر اين زورق از بندری به...