نتایح جستجو

دلی چون شمع می باید که بر جانم ببخشاید که جز وی کس نمی بینم که می سوزد به بالینم روح سعدی شاد باشه :gol: خسته نباشید شبتون به خیر

بله بله میدونم :biggrin: یکی از شعرا (الکی ):D با اجازتون من برم ،فردا باید برم دانشگاه ،خدا فردا رو به خیر بگذرونه :) شبتون بخیر :gol:

خواهش میکنم این چه حرفیه :) یکی را چون ببینی کشته دوست به دیگر دوستانش ده بشارت

چون حس میکنم باهم زیاد خوب نیستید اره :D

بگم ..... بگم :D به خاطر حضور یکی از دوستان

مشاعره سنتی میگم

مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست

ایراد نداره تشکر نمی خواد ،باشه هر جور شما راحتید فهمیدم چرا انصراف دادید :)

باشه ،تا شعر از سعدی پیدا کنم یکم طول میکشه ببخشید گفتم سعدی سخته :redface:

ایرادی نداره برای شوخی گفتم :D خط "ی" نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی که به دوستان یک‌دل، سر دست برفشانی

تو را نادیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد

نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

قبول نیست تکراری همین امشب گفتید :D خط " ت " دل برتوانم از سر جان برگرفت و چشم نتوانم از مشاهده ی یار برگرفت

در نماز و در رکوع و در سجود سر بجنبد دل نجنبد این چه سود

مشکلی نیست، خط " د " :D تو ای توانگر حُسن از غنای درویشان خبر نداری اگر خسته اند اگر ریش اند

آدمی به خوب و بد همیشه عادت می کنه هر کسی یه جور خداوندو عبادت می کنه

تو گويي به چشم اندرش منزل است وگر ديده برهم نهي در دل است چیزی که عوض داره گله نداره خط " ت ":D

اشتباه شد من نذاشتم :redface: دوش با من گفت کاردانی تیزهوش و از شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم خط عوض کنید سعدی شعرهای دیگم داره که با حروف دیگه اغاز میشه :D فعلا " م "

تا بوی زلف یار در آبادی من است هر لب که خنده ای کند از شادی من است