نتایح جستجو

  1. سوگلییی

    دل نامه یا نامه دل

    حرف هایت را، گرم و آرام و بلند، به خداوند، بگو... عشق را تجربه کن! حرف نو را این بار، از لب شاد چکاوک بشنو! قطره آبی بچکان؛ بر کویر دل و بر بایر این عاطفه ها...!
  2. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    حرف هایت را، گرم و آرام و بلند، به خداوند، بگو... عشق را تجربه کن! حرف نو را این بار، از لب شاد چکاوک بشنو! قطره آبی بچکان؛ بر کویر دل و بر بایر این عاطفه ها...!
  3. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    آن چه در ما جاری است؛ این همه فاصله نیست! چشمه گرم وصال است و عبور... زندگی... می گذرد؛ تند و آسان و سبک...! عاشق هم باشیم، عاشق بودن هم، عاشق ماندن هم، عاشق شادی و هر غصه هم... روز نو، هر روز است؛ فکر را، نو بکنیم...! عشق را، سر بکشیم...! زندگی؛ می گذرد...! تند و آسان و سبک!!!
  4. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    خاطره ها هستند، گاه شیرین و گهی تلخ و غریب! بهتر آن است که در روز جدید، فکر را نو بکنیم، عشق را، سر بکشیم و دل تار غمین را بنشانیم سر سفره نور، خانه اش را بتکانیم و سپس هر در و پنجره را، سوی چشمان خدا وا بکنیم...
  5. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    حرف هایت را، گرم و آرام و بلند، به خداوند، بگو... عشق را تجربه کن! حرف نو را این بار، از لب شاد چکاوک بشنو! قطره آبی بچکان؛ بر کویر دل و بر بایر این عاطفه ها...! گل من؛ در این سال؛ که پر از روز و شب است، و پر از خاطره هایی تازه! چشم دل را، نو کن و شبیه شب و شبنم، غرق موسیقی باش! لحظه ها،...
  6. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    ای صمیمی ای دوست گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطرم می آیی دیدنت حتی از دور آب بر آتش دل می پاشد آن قدر تشنه ی دیدار توام که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم دل من لک زده است گرمی دست تو را محتاجم ودل من به نگاهی از دور طفلکی میسازد ای قدیمی ای خوب تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم من صمیمانه به...
  7. سوگلییی

    سهلام

    سهلام
  8. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    تو را من چشم در راهم شبا هنگام که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی خستگانت راست اندوهی فراهم؛ تو را من چشم در راهم. شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛ در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام. گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی...
  9. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    مرز, میان, من و تو تنها یک شقایق بود، - که عاشقان را اینگونه مرزی باید بود - که در شکُفتنش، جغرافیای تو و جغرافیای مرا جوششی بود. و در نبودش، یادی بود که ما را به زیبایی پیوندی بود. عاشقان را اینگونه مرزی بود.
  10. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    عشق یعنی یک سلام بیجواب:::::::::::: :عشق یعنی حسرت . تشنه به آب عشق یعنی همچون من شیدا شدن ............ .عشق یعنی قطره و باران شدن............ ......... ..... عشق یعنی یک شقایق غرق خون ............ ........عشق یعنی دردمحنت در درون!!!!!....... ......... .... عشق یعنی سوز نی آه و شبان...
  11. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    عشق را بی سبب عنوان مکن خواهش از بهر ستم خواهی انسان مکن عشق در سینه نگهدار و هیچ فاش مگو چون که تاریک است این راه و از آن یاد مکن عشق آیینه قلب است در آن زنگی نیست لیک این جمله نگهدار و عنوان مکن در درون مایه عشقت ز جفا دوری کن آشکارا زین سخن هیچ کجا...
  12. سوگلییی

    سلام مهندس چطوری؟

    سلام مهندس چطوری؟
  13. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    اگر عالم همه پر خار باشد دل عاشق همه گلزار باشد وگر بیکار گردد چرخ گردون جهان عاشقان بر کار باشد همه غمگین شوند و جان عاشق لطیف و خرم و عیار باشد به عاشق تو هر جا شمع مرده است که او را صد هزار انوار باشد شراب عاشقان از سینه جوشد حریف عشق در اسرار باشد به صد وعده نباشد...
  14. سوگلییی

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/219747-%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%88%...

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/219747-%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2/page18
  15. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    سلام الهام جان ممنون از لطفت عزیزم
  16. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    اگر عالم همه پر خار باشد دل عاشق همه گلزار باشد وگر بیکار گردد چرخ گردون جهان عاشقان بر کار باشد همه غمگین شوند و جان عاشق لطیف و خرم و عیار باشد به عاشق تو هر جا شمع مرده است که او را صد هزار انوار باشد شراب عاشقان از سینه جوشد حریف عشق در اسرار باشد به صد وعده نباشد...
  17. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    دل من یه روز به دریا زد و رفت… پشت پا به رسم دنیا زد و رفت… زنده ها خیلی براش کهنه بودن… خودشو تو مرده ها جا زد و رفت… هوای تازه دلش می خواست ولی… آخرش تو غبارا زد و رفت… دنبال کلید خوشبختی می گشت… خودشم قفلی رو فقلا زد و رفت
  18. سوگلییی

    سلام عزیزم خوبی ممنون از لطفت گلم بیا تاپیک راهی به سوی آغاز

    سلام عزیزم خوبی ممنون از لطفت گلم بیا تاپیک راهی به سوی آغاز
  19. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    امشب بـه ســرم هوای یــارم زده است بـر دیده هـوس، روی نگارم زده است امشب کــه زحـالش خبری نیست مـرا باد آمده از ســـایه کنـــــارم زده است امشب ز فــــراغ روی ماهش زخمـــی بـــر این دل تنــگ بـی قرارم زده است فردا که رسد بر ســـر من خواهد دید دیشب غمش از حنجره دارم زده است
  20. سوگلییی

    راهی به سوی آغاز

    دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من به ما درد خود افشا کن مداوا کردنش با من بیاور قطره اشکی که من هستم خریدارش بیاور قطره اخلاص دریا کردنش با من به ما گو حاجت خود را اجابت می‌کنم آنی طلب کن هرچه می‌خواهی مهیا کردنش با من اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من...
بالا