خدايا كفر نميگويم
چه ميخواهي تو از جانم؟
مرا بي آنكه خود خواهم اسير زندگي كردي
خداوندا...
اگر روزي ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
غرورت را براي تكه ناني به زير پاي نامردان بيندازي
و شب آهسته وخسته
تهي دست و زبان بسته
به سوي خانه بازآيي
زمين و آسمان را كفر مي گويي
خداوندا...
اگر روزي بشر...