از همان لحظه که آهسته به من خندیدیاز نگاهم به خدا، راز مرا فهمیدی
راز من عشق به تو، عشق به چشمان تو بود
تو که از آینه و نوری و از خورشیدی
بی گمان، عاشق این شاعر تنها بودی
مثل یک غنچه، تو از شاخه مرا می چیدی
با نگاهی که پر از حس غریب غم بود
چهره ی خسته و غمگین مرا می دیدی
غم من، مضطرب ات...