نتایح جستجو

  1. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    چنان دق کرده احساسم ميان شعر تنهايي که حتي گريه هاي، بي امانم، گريه مي خواهد
  2. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    الهي زندگي بر كامتان باد مي خوشبختي اندر جامـتان باد خواهش ميكنم ، شب شما هم خوش
  3. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق هردم آید غمی ازنو به مبارک بادم
  4. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    یکی از غم بر آرد ،ناله ای را یکی پر پر کند ، آلاله ای را ..! :gol::gol::gol:
  5. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    اين پيامت غرق طوفانم نمود اشك باران ، اشك بارانم نمود در سپيدي گر چه همچون برف بود ليك سرشار از هزاران حرف بود ممنون
  6. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    محبـت چشمه ايست از جنس نـور هـم ارادت هـم سـلام از راه دور :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol: سلام به همه دوستان خوش ذوق و شاعر
  7. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در یک غزل آورده ام اینجا هوا سرد است اما همین یک جمله ام هم تحت پیگرد است گاهی برای زخم غیر از زخم ، مَرهم نیست حتی دوای دَرد بی دَردی ، فقط دَرد است ....
  8. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    شب است و ... دَر به دَر ِ كوچه هاي پر دَردم .. فقير و خسته بدنبال " دوست " ميگردم .. اسير ظلمتم .. رفيق كجا ماندي .. به اعتبار توست ، كه فانوس نياوردم . .
  9. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دلت شاد و لبت خندان بماند برايت عمر جاويدان بماند خدا را مي دهم سوگند بر عشق هر آنچه خواهي برايت آن بمـاند :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol: به سلامت ...ممنون از همراهي شما تو مي روي و چشم دلم مانده به راهت اي ماه من اي يار ، خدا پشت و پناهت هر چند كه دوري...
  10. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    با دلي غمگين تر از غـــم ، روز را شب ميكنم .. دائما با دَرد ورنجـم سالها سر ميكنم .. سالهاي نوجواني و جواني هم ، به پشت كودكي هايم گذشت .. كم كم آن سي و ... سالگي را هم ، به چشمي هم زدن رَد ميكنم .. آب چشمانم به پشت پلك احسـاسم ، كنون سَد ميكنم .. تا نريزم قطره اشكي بهر دل رسوا...
  11. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در ميان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده مردم شدم هيچ كس اشكي براي ما نريخت هر كه با ما بود از ما مي گريخت بعد از اين با بي كسي خو ميكنم آنچه در دل داشتم رو ميكنم
  12. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ياد آن دوران که ما هم روزگاري داشتيم در دل خود از براي زندگاني آرزوها داشتيم چون زمان ميرفت با او همسفر بوديم ولي مست بوديم چون زمان را آشنا پنداشتيم
  13. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    محرمان در انديشه هم خطا نکنند جانان را همچو جان هم پيمانه کنند دانم که در سرزمين عشق يکتاييست دل را بجز آشنا با کسي آشنا نکنند
  14. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    نظري به حال من کن چو قدح به دست گيري گذري به خاک جم کن چو به دست جام داري
  15. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    ما و مجنون درس عشق از يك طبيب آموختيم، او به ظاهر گشت عاشق ما به معنا سوختيم
  16. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    وصف حال دل من وصف عذاب حال این در به دری ، حال خراب چه بگویم همه دردم همه درد همه رویای محال و همه چی مثل سراب
  17. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    منم يارب درين دولت که روي يار ميبينم فراز سرو سيمينش گلي پر بار مي بينم مگر طوبي بر آمد از سر بستان جان من که بر هر شعبه اي مرغي شکر گفتار مي بينم
  18. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    دوست دارم كه رها باشم ، اگر عمري بود نه اسير " بايد " و " شايد" و " اما " باشم بي خيال از گذر فاجعه ي ديروزم دوست دارم كه در انديشه ي فردا باشم بهره اي گرچه نبردم زحقيقت اما در خيال خوش خود گرم به رويـا باشم
  19. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در اين ديار نداند کسي زبان مرا کجاست آنکه شناسد غم نهان مرا؟ به شکر نعمت ديدار جان برافشانم اگر به من برسانند همزبان مرا
  20. *zahedan

    مشاعرۀ سنّتی

    در مکتب ما رسم فراموشي نيست در مسلک ما عشق هم آغوشي نيست مهر تو اگر به هستي ما افتاد هرگز به سرم خيال خاموشي نيست
بالا