گرمه یه گرمای لذت بخش دیگه باید تمومش کرد...
مثل عروسک خیمه شب بازی دارم تاب میخورم.میخوام چشم ازت برندارم اما طناب داره دور تا دور اتاق رو بهم نشون میده.حالا دیگه نسیم هم میتونه منو به هر طرفی که میخواد ببره.نفسهام کندتر و کندتر میشه.احساس تورم و گرمای عجیبی تو سرم میکنم ولی بدنم لحظه لحظه داره...