چهار شمع1
چهار شمع به آهستگي ميسوختند ، در آن محيط آرام صداي صحبت آنها به گوش ميرسيد .
شمع اول گفت : من صلح و آرامش هستم ، هيچ کسي نميتواند شعله مرا روشن نگه دارد من باور دارم که به زودي ميميرم سپس شعله صلح و آرامش ضعيف شد تا به کلي خاموش شد .
شمع دوم گفت: من ايمان واعتقاد هستم ، ولي...