نتایح جستجو

:biggrin:4 سال دیگه میارنشون تلویزیون میگن ما می تونستیم در نیمه اول بازی به آرژانتین یه گل بزنیم دیدید که در دقیقه 18 داور اومد جلو پای دژاگه و موقعیت 150% گل رو از ما گرفت

نیمه اول خیلی عالی بود ... دمشون گرم دوست عزیز سطح انتظارت از تیم ایران باشه؟؟ توقع نداری که یه بازی چسم نواز ببینی این تاکتیک بهشون داده شده و اونا دارن خوب عمل میکنن دیدی که مربی آرژانتین چه جوری داشت راهنمایی می گرفت که این تاکتیکو خنثی کنه

http://www.varzesh3.com/news.do?itemid=1149637&title=%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9_%D9%85%D9%8A%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D9%8A%D9%8A_%D8%B1%D8%A7_%D8%A8%D9%87_%D9%88%D8%B1%D8%B2%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%B1%D8%A7%D9%87_%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%86%D8%AF ان َشاه الله تو 16مین سالگرد بازی با آمریکا،...

آخرش نفهمیدیم تصمیم کبری چی بود؟

هر وقت معلم سوال امتحانی رو میخوند سریع می گفتیک چن خط جا بزاریم

آره بعضی موقعا مداد هم تموم میشد ... و دوست داشتی خرخره طرف ( از بس که کندِ بجویی)

اگه گفتین بهترین جا برای اینکه تست کنیم مدادمان خوب تیز شده یا نه کجا بود؟؟؟ بله درستِ پس گردنِ جلویی

دوران ابتدایی بیشترین کاردستی که می ساختیم یه خونه بود سقفشم پنبه می چسبوندیم که مثلاً برف اومده (اون پنبه ها قناصی سقفو می پوشوند) اینو میخاستیم برسونیم مدرسه از دورترین راه میرفتیم که کل ملت نیگا کنن

یادم یا اسپرتکس میرفتم مدرسه یه دسمال کاغذی تا میکردم میزاشتم تو کفشم موقع امتحان به سبک کسایی که دارن تقلب میکنن آروم درمیاوردم معلم میومد طرف من به من گیر میداد دوستام تقلب میکردن

حکیمانه ترین جمله در باب تقل از یکی از دوستام تو مدرسه چرا باید چیزی رو که براحتی میتونیم تو یه کاغذ کوچیک بنویسیم و ببریم سر جلسه حفظ کنیم؟؟؟ چرا؟

اگه همکلاسی بودیم جواب این حرف موکل میشد به زنگ آخر وایسا کارت دارم (بهترین و یا بدترین جمله) وحشتناک ترین جمله هم این بود که معلم از در میومد تو میگفت یه برگه از کیفتون در بیارید (خداییش ترسناک نبود؟)

من با پشمک اصلاً حال نمیکردم (خوراکی اعیونای کلاسمون بود) ولی با چوبش چرا ولی الان به سوغات یزد ارادت خاصی دارم

راهنمایی ساندویچ که میخریدیم کل گشنه ها میریختن سرمون منم برا اینکه ایمن باشم ادای ... کردن لای ساندویچو در می آوردم همه حالشون بهم میخورد میرفتن... الان که یادم میاد اه اه اه

یادم که یه معلم داشتیم تخته رو سیاه میکرد بعد زنگ میخورد ما باید کل زنگ تفریحو میموندیم رونویسی میکردم از این آدمایی که تن تن مینوشتن و به زنگ تفریحشون میرسیدن به شدت ... (آخه دست خطم کند بود)

چه حالی میداد اینکارا (مخصوصاً لواشک + جوهر لیمو) یه سری لواشک بود 10 تومن یادم میاد راهنمایی بودیم صبح که از خونه میومدیم 25 تا از اون لواشکا میخریدیم سر کلاس دینی که بودیم همون جوری با مشما میزاشتیم دهنمون خیلی ترش بود حال میداد الانم اونجوریم یکی با پوست کیکی یزدی یک هم با مشمای لواشک حال میکنم

مدرسه بودیم اولا با تخته پا کن خیس تخته رو پاک میکردیم (به امید توجه بیشتر معلم) (خیلی هم جدی بودیم تو این کار) بابا بعد فهمیدیم که بنده خدا نمیتونه درس حسابی بنویسِ باز هم این کارو میکردیم (ولی اینبار به امید توجه بیشتر معلم رو دوستان)

اون زمان این 25 تومن بود ... یادمِ که مادرم زنبیل میزاشت صف شیر ... این شیرا تا بعد از ظهر تموم میشد دخلشو میاوردن... شیر سفید فقط سر شیرش حال میداد شیر کاکائو هم یکی باز کردن درش یکی هم قبلش تکون تکون دادن (یه حس عجیبی داشتن این کارا)

فقط مشقامو تن تن مینوشتم به عشق این بعد از ظهر با بچه ها تو کوچه ... یادش بخیر توپ دولایی ... سه لایی ... نکن بچه زانوهات آب میاره (البنه بزرگتر که شدم تحقیق کردم دیدم با چیز سبک ممکنه که مشکل ساز بشه) ولی یادش بخیر

کاش اولین روز دبستان بازگردد کودکی ها شاد وخندان بازگرد بازگرد ای خاطرات کودکی برسوار اسبهای چوبکی ولی حیف ...