هیچ نیست ، جز زوزهقطاری که ذهن زمان را می درد و شتابان میرود تا مه آلود غروب . اگر باران میباریدبر شیشه های قطور قطار ، گمان بارش رحمت حماقتی دیر پاست . اگر می پنداری از ورایشیشه های باران خورده و شفاف میشود شکوه خورشید را عمیقتر فهمید و به ژرفنای نگاهکاج ها پیوست، سخت دراشتباهی. من بارها...