پیری...
پیری...
گاهی اوقات دلت از خودت می گیرد که پا به اجتماعی گذاشته ای
که زبانت را نمی فهمند و به دنیای تو می خندند
دنیا هم به رویشان می خندد احساس پیری می کنم اما
پیر ترین مرد دنیا دیده هم که باشی عصایت معجزه نمی کند
دنیایم را در جیبم می گذارم تا آن دنیا آدرسش را از خدا بپرسم
شاید...