6-7 ساله بودیم با بچه های خاله ام 5نفر میشدیم.سر خیابونه خاله ام اینا یه تالار بزگ و شیک بود که عروسی های آنچنانی توش میگرفتن.یه بعداز ظهر که ما بچه ها خونه خاله ام جمع بودیم،دیدیم عروسیه،نقشه کشیدیم لباس هامون رو پوشیدیم رفتیم عروسی.دمه در یکی یکی خودمون رو به مهمونا میچسبوندیم میرفتیم تو.هرکی...