نتایح جستجو

  1. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    اون که عمرا و ابدا خانواده من قبول نمیکردند... من تو فاز دوست داشتن نبودم.اون دل بست.من موقعی متوجه شدم که اون در حد مرگ دوستم داشت.ما با هم نبودیم.شاید دو بار رودر رو حرف زدیم.اونم من با اینکه می دونستم که چقدر مهربون و با اخلاق و ایمانه متقاعدش کردم که بذاره جور دیگه همو دوست داشته...
  2. .سیاوش.

    [IMG]

    [IMG]
  3. .سیاوش.

    [IMG]

    [IMG]
  4. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    خوب بعد؟!:confused: پدرش حتما پدر دخترشو در آورد؟:eek:
  5. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    نه عصبانی بودیم و نه لجبازی. همو خیلی دوست داشتیم.مشکل اینجا بود که هر کدوممون از یه فرهنگ خاص بودیم.تفاوت فرهنگیمون و تفاوت سطح خانوادگیمون مشکل ساز بود.اون نخواست برام مشکل ایجاد کنه.من خانواده ام رو خیلی دوست دارم و برام مهمه که اونا همسرمو تایید کنند خودمم می دونستم از نظر عقلانی به مشکل بر...
  6. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    از غافلان حساب دلم را جدا کنید حرف و حدیث کهنه خود را رها کنید شبهای فاطمیه به هیئت که می روید قدری دل شکسته ما را دعا کنید
  7. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    دادا...فقط اینو بگم:درد عشقی کشیده ام که مپرس... امیدوارم که ماجرات ختم به خیر بشه و تهش مثل من مجبور نشی که یه عمر افسوس کسی رو بخوری که جونت بود و از خودت روندی... من خودم...
  8. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    دادا بحث پول نیست.پدرم بنده خدا خیلی به ما میرسه.همین الانش خونه داده به ما.کافیه لب تر کنیم پدرمون هستیشو به پامون بریزه.بحث اینجاست که واقعا سرم شلوغه.فرصت ندارم که بیام خونه.
  9. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    سلام آبجی گلم.خوبی شما؟راستی مشکلتون حل شد؟اگه مشکلی نیست خیلی دلم می خواد بگید مشکلتون چی بود. منم امیدم به خداست.اینقدر به خدا امید دارم که برام عجیب نیست بیمارمون که فقط حداکثر6ماه امید به زنده بودنش بود الان یک ساله داره بینمون زندگیشو می کنه.:gol:
  10. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    زندگیت؟ خدا نکنه نابود بشه.چی شده دادا؟نگرانم کردی حسابی.انشالله که همه چیز ختم به خیر بشه.
  11. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    سلام دادا.خوبی؟پدر و مادر بزرگترین نعمته. اما دادا من هزاران کیلومتر از خونه دورم.هزاران هزار کیلومتر...و مجبورم که این فاصله رو تحمل کنم.وگرنه اگه راهم نزدیکشون بود نوکریشونو می کنم.:gol::gol:
  12. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    خدایا... ببین دستهام خالی و خالیه...ببین که من سراپا نیازم.دستهای پر نیازمو به سوی تو بلند می کنم...مثل همیشه دستهامو بگیر...
  13. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    امشب خونه یکی از نزدیکام مجلس روضه خونی بود.به بهانه اینکه مجلس یادبودی برای پدرش گرفته...روضه خون اومده بود خونش تا روضه حضرت زهرا رو بخونه... همه می دونستند به چه علتی دعوت شدند.هیچ کس هیچ چی نگفت...دلم شکست...دعا کنید که این عزیز من از بی بی حضرت زهرا شفا بگیره...عزیز من حتی روش نمیشه به کسی...
  14. .سیاوش.

    بیا تا دست بر آریم و دعایی بکنیم

    سلام دادا.بگو من الان کجا هستم؟ اومدم خونه!!!!!!!!!!!!!!!!!!! دعای شما گرفت و من بعد از یک ماه و نیم اومدم دیدن خانواده.:cry:
  15. .سیاوش.

    بچه که بودم...

    این تصویر رو خوب نگاه کنید.تو یه جاده قشنگ توی یه هوای خوب بارونی یکی پشت کرده بهت و داره ازت دور میشه.نمی دونی اون کیه که داره میره اما هر کی که هست دیدنش تو این جاده برات خیلی قشنگه...کودکی هام مثل این عابره زیر بارونه و داره ازم دور میشه و فقط خاطره های رنگیش برام مونده نه هوای سردش... چقدر...
  16. .سیاوش.

    سلام دادا.آشنایی باهات باعث افتخاره.

    سلام دادا.آشنایی باهات باعث افتخاره.
  17. .سیاوش.

    بچه که بودم...

    مجید جان اینطور که تو نوشتی به نظر من تو یکی از اون بچه تو دل بروهای فامیل بودی ها!
  18. .سیاوش.

    بچه که بودم...

    دکتر علی جان اینقدر پستونک نخور !از نظر علم پزشکی ضرر داره براتون گل پسر!
  19. .سیاوش.

    بچه که بودم...

    گربه پررو بود نه زرنگ ،منم کوچولو بودم آخه :child: بابا من تسلیم!
  20. .سیاوش.

    نه دیگه!همین قضیه اخراج شدنتو باید بگی

    نه دیگه!همین قضیه اخراج شدنتو باید بگی
بالا