دل را جنون سرخي, از آتشم به پا شد
با او نهيب مردي, از عزلت خفا شد
بر چشم خون فشانم , شولاي پرپري شد
در خط ديدگانم , تلفيق اين صدا شد
درين صداي ظلمت , كو لولوي هلالي
درين زوال مهتاب كي, رويت صبا شد
از بوسه هاي شبنم , زخمي نشسته بر گل
اين روشناي ساقه , خود صاعق بلا شد
يارا مگر چه ديدي , جز رد...