نگران من نباش ، من تورادارم
تویی که باستارگان می آیی ، میهمان تنهاییم می شوی
به یادت به ماه خیره میشوم ؛
دستانم را به مهتاب می دهم،وبرایش ازعشق میخوانم
می خوانم تا سپیده صبح ، تاآن زمان که خورشید چشمانم را به نورخود روشن کند
حال تنهاییم رادربقچه سیاه شب پنهان میکنم غمم را با نقابی ازلبخند می...