وقتی میخواند نمیشنیدم....
وقتی دیدم که نبود...
وقتی شنیدم که نخواند...!
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت میجوشد و میخواند و مینالد تشنه ی آتش باشی و نه آب و
چشمه که خشکید چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شد و به هوارفت و آتش کویر را تافت و در خود گداخت و از...