نتایح جستجو

  1. baran-bahari

    رباعی و دو بیتی

    نفس ها را به پشت ابر بستم شتابم را به سنگ صبر بستم به خاکم قطره ای باران نبارید تن خود را به خشک قبر بستم
  2. baran-bahari

    شعر نو

    ماهی گیر یکی بود یکی نبود ماهی گیری لب آ ب نشسته بود گه گاهی قلابشو تو آ ب میزد انگاری یه حرفايی تو خواب میزد هی میگفت به ماهیها تورو خدا بذارین منم بیام پیش شما زندگی تو خشکی خیلی مشکله چیزی که ارزش یک پول نداره حرف دله دشمنی بازارش داغ این روزا هر جای شهر که میری آ ش نذری رو چراغه این روزا...
  3. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    خانه ی دوست کجاست؟ چه کسی می پرسید خانه ی دوست زمانی به پس کوچه ی تنهایی بود با دری باز، و یک پنجره ی رو به خدا باغچه ای داشت پر از اطلسی همدردی بوی عطر دل پاک، همه جا حس می شد تک درخت ته باغ، پُر ز برگ دلِ خوش که به آهنگ نسیم سحری می رقصید ولی امروز دگر خانه تهی ست قفل نفرت بدرش بسته کسی در...
  4. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    هرگز ارزو نکرده ام که یک ستاره درسراب اسمان شوم یا چو روح برگزیدگان همنشین خاموش فرشتگان شوم هرگز از زمین جدا نبوده ام با ستاره اشنا نبوده ام روی خاک ایستاده ام با تنم که مثل ساقه ی گیاه باد و افتاب و خاک را می مکد که زندگی کند
  5. baran-bahari

    مشاعرۀ سنّتی

    مهر، بر سر چادر ماتم کشید: آسمان شد ابری و غمگین و تار- باز خشم آسمان کینه توز... باز باران، باز هم تعطیل کار...
  6. baran-bahari

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    و آن هنگام كه كودكي متولد مي شود، در گوشش اذان مي خوانند و آن هنگام كه انساني مي ميرد برايش نماز. زندگي فاصله بين اذان و نماز است ... :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol: دستهایی که کمک می کنند، مقدس تر از لبهایی اند که دعا می خوانند...
  7. baran-bahari

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    مستان خرابات ز خود بی خبرند جمعند و ز بوی گل پرکنده ترند ای زاهد خودپرست باما منشین مستان دگرند و خودپرستان دگرند
  8. baran-bahari

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    من ديدم با چشم هاي خود آرزوهاي خفته در خاك روزهايي كه همراه هيچ كس نشدند بادهايي كه مي وزيدند گرد مرگ را مي پاشيدند باغچه هايي كه با خاك انديشه هاي تلخ بي ثمر شدند ديگر در مغازه ها عاطفه مادري نمي فروشند ديگر هيچ جسمي اراده اي بهتر از نمايان كردن خود ندارد و چه ساده خود را مي فروشند آهسته...
  9. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    یاد آر ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم معلوم نشد صدق دل و سر محبت تا این سر سودا زده بر دار نبردیم ما را چه غم سود و زیان است که هرگز سودای تو را برسر بازار نبردیم با حسن فروشان بهل این گرمی بازار ما یوسف خود را به خریدارنبردیم ای دوست که آن صبح دل...
  10. baran-bahari

    سهراب سپهری

    نیایش نور را پیمودیم دشت طلا را درنوشتیم افسانه را چیدیم و پلاسیده فکندیم کنار شن زار آفتابی سایه بار ما را نواخت درنگی کردیم بر لب رود پهناور رمز رویاها را سر بریدیم ابری رسید و ما دیده فرو بستیم ظلمت شکافت زهره را دیدیم و به ستیغ برآمدیم آذرخشی فرود آمدو ما را در نیایش فرو دید...
  11. baran-bahari

    فال حافظ

    دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینیم دیدار آشنا را ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا ای صاحب کرامت شکرانه سلامت...
  12. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    یه نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا نداره یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره یه نفر می شینه و اسکناساشو می شمره می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره انتخابم می کنه ، پولشو...
  13. baran-bahari

    رباعی و دو بیتی

    امشب ز غمت میان خون خواهم خفت وز بستر عافیت برون خواهم خفت باور نکنی خیال خود رابفرست تا در نگرد که بی‌تو چونخواهم خفت
  14. baran-bahari

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    تولد گل زرد من از اه سرد مادرم متولد شده ام كنار پيچكي سبز وجاري بودن روح من ازاه سرد مادرم متولد شده ام از دردي خفته از وحشتي پنهان هر صبح با طلوع خورشيد قد كشيده ام هر شب با ناله مادرم پر گشوده ام به دامنش درزير سنگ سفيد خفته ام با عطر مادرم مرده ام با عطر مادرم مرده ام
  15. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    آینه در آینه مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا سایه ی تو گشتم و او برد به خورشید مرا جان دل و دیده منم ، گریه ی خندیده منم یار پسندیده منم ، یار پسندید مرا کعبه منم ، قبله منم ، سوی من آرید نماز کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من اینه در اینه شد...
  16. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    عزیز تر از جان یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار باهمرهان وفا کن و پیمان نگاه دار در راه عشق گر برود جان ما چه بک ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار محتاج یک کرشمه ام ای مایه ی امید این عشق را ز آفتت حرمان نگاه دار ما با امید صبح وصال تو زنده ایم ما را ز هول این شب هجران نگاه دار...
  17. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    میلاد امام رضا (ع) به همه دوستان تبریک می گم چشمان تو كاش يك شب باز مهمان دو چشمت مى شدم ريزه خوار مشرق خوان دو چشمت مى شدم كـاش يك شب مى گذشتم از فراز چشـم تو گـرم گـلگشت خراسان دو چشمت مى شدم كـاش يك شب مى سرودم گنبد زرد تـو را فـارغ از دنيا، غزلخوان دو چشمت مى شدم كـاش يـک شب مى نشستم بر...
  18. baran-bahari

    دست‌نوشته‌ها

    از روزی که از حضرت ادم(ع)به زمین امد تا امروز کسی فهمید که چرا اومده واین امدن ورفتنش بهره چی بوده نه تولد ونه مرگ دست خودمون نیست یه روز از خواب بیدار می شی میبینی عزیز ترین کسی که داشتی از پیشت رفته وهیچ وقت دیگه نمی بینیش کسی می دونه بعد از این دنیا کجا میره فقط نگید برزخ یا بهشت یا جهنم...
  19. baran-bahari

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    غریبانه بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید دیرن خانه غریبند ، غریبانه بگردید یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود جهان لانه ی او نیتس پی لانه بگردید یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟ ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید...
  20. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    لب خاموش امشب به قصه ی دل من گوش می کنی فردا مرا چو قصه فراموش می کنی این در همیشه در صدف روزگار نیست می گویمت ولی توکجا گوش می کنی دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت ای ماه با که دست در آغوش می کنی در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست هشیار و مست را همه مدهوش می کنی می جوش می زند به دل...
بالا