نتایح جستجو

  1. baran-bahari

    مشاعرۀ سنّتی

    یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس
  2. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    باران : تب هر طرف ببارم دارم دهقان : غم تا به کی بکارم دارم درویش نگاهی به خود انداخت و گفت : من هر چه که دارم از ندارم دارم
  3. baran-bahari

    رباعی و دو بیتی

    آئینه سیاه پوش عالم شده است حیرانی تاریخ ، مجسم شده است وقت است که اسلام گریبان بدرد هر بولهبی رسول اکرم شده است
  4. baran-bahari

    مشاعرۀ سنّتی

    اگر چو چنگ بزارم از او شکايت نيست که همچو چنگم من بر کنار رحمت او
  5. baran-bahari

    مشاعرۀ سنّتی

    لب جام مبوسید که آن ساقی ما خفت رگ چنگ ببرید که آن نغمه سرا رفت
  6. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    انگور ها از شاخه های کهنه میریزند دیگر نمی خواهند با لبها بیامیزند گنجشک های تا همین دیروز در آواز امروز روی شاخه ها یک حرف نا چیزند از هرم تابستان نگاه کوچه ها پر نیست از بس که با شهریور اینجا گلا ویزند خورشید کم رنگیست سهم روزها کم کم این آخرین لحظه ها از بغض لبریزند با شیب تند و سرکش...
  7. baran-bahari

    مشاعرۀ سنّتی

    مانده ام با آب چشم و آتش دل ، ساقیا چاره ی کار مرا در آب آتشگون ببین
  8. baran-bahari

    مشاعرۀ سنّتی

    تا دور گشتی ای گل خندان ز پیش من ابر آمد و گریست به حال پریش من
  9. baran-bahari

    مشاعرۀ سنّتی

    در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
  10. baran-bahari

    مشاعرۀ سنّتی

    دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
  11. baran-bahari

    مشاعرۀ سنّتی

    ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
  12. baran-bahari

    فال حافظ

    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند بعد از این روی من و آینه وصف جمال که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه...
  13. baran-bahari

    دست‌نوشته‌ها

    مادر سلام ديشب خواب تورا ديدم وباز اغوش گرمت را پيدا كردم.امروز با گلدان شمعداني به ديدارت امده ام تا به تو بگويم چقدر دلم برايت تنگ است مادر بي توخانه اي دلم ابريست مادر ان شب كه با فرشته اي مرگ پر گشودي فرشته چشمهايت رابسته بود و مرا نديدي ايا هنوز فرشته چشمهايت را بسته است؟
  14. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    جاتون خالي يه جايي مهمون بوديم پـــــاي بســـــاط تلـو يـز يـون بـوديـم برنــــامــه شــون سازي و آوازي بـود امــا سازش قـــــايم باشك بــازي بود بچّه ي صــابخونه كـــه فيلمو مي ديد رو به بـــابــاش كرد و بــا خنده پرسيد اون دو نفــــــرکـــه پشت اون گلدونن شونه شونــو هِي چـــرا مي جنبونن؟...
  15. baran-bahari

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    سخن از رفتن نیست ، ما همه مهمانیم این دو روز دنیا رفتنی است می دانیم کاش در این سفر هم سهم خوبی باشیم یا از روز ازل من و تو ما باشیم کاش که می دانستیم ما همه مهمانیم که در این بی راهه مائیم که می مانیم اکنون که ما هستیم دل ها همه در خوابند وقتی که بی داریم آنگه ترانه می خوانند از ترانه شبنم من...
  16. baran-bahari

    آيات سبز (کلمات دکتر شريعتي)

    اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی)
  17. baran-bahari

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    هيچ وقتي اسمان ابري نبود با تو امد ابر هاي تيره گون نقش هاي پر فريب روزهاي پر نشيب باز اين خاك وطن جايگاه ديگري براي زايش كودكان فربه كه مي زدند خنجر بر دل مادري كاش مي شد اسمان باز هم غوغا كند سيل بارد در زمين باز هم رسوا كند اي سرزمين من اسمان من خداي من سرزمين مادرم خشك شد در زمين محو شد...
  18. baran-bahari

    شعر نو

    هرکه آمد بار خود را بست و رفت ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب زان چه حاصل جز دروغ و جز دروغ؟ زین چه حاصل جز فریب و جز فریب؟ باز می گویند، فردای دگر صبر کن تا دیگری پیدا شود کاوه یی پیدا نخواهد شد، امید کاشکی اسکندری پیدا شود شعر از: م.امید
  19. baran-bahari

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    آس حکمم چه بی هوا افتاد پای برگ سیاه افسرده مثل سوری که پاک ناسور است پشت هفت خبیث بُر خورده شعر از: ميثاق بني‌مهد
  20. baran-bahari

    هوشنگ ابتهاج(ه.الف.سایه)

    دل تنگم من آن ابرم که می خواهد ببارد دل تنگم هوای گریه دارد دل تنگم غریب این در و دشت نمی داند کجا سر می گذارد
بالا