نتایح جستجو

  1. شهرآفتابی

    [IMG]

    [IMG]
  2. شهرآفتابی

    [IMG]

    [IMG]
  3. شهرآفتابی

    [IMG]

    [IMG]
  4. شهرآفتابی

    [IMG]

    [IMG]
  5. شهرآفتابی

    شب هم آهنگی لب‌ها می لرزند. شب می تپد. جنگل نفس می کشد. پروای چه داری، مرا در شب بازوانت سفر...

    شب هم آهنگی لب‌ها می لرزند. شب می تپد. جنگل نفس می کشد. پروای چه داری، مرا در شب بازوانت سفر ده. انگشتان شبانه ات را می فشارم ، و باد شقایق دور دست را پرپر می کند. به سقف جنگل می نگری: ستارگان در خیسی چشمانت می دوند. بی اشک ، چشمان تو نا تمام است، و نمناکی جنگل نارساست. دستانت را می گشایی ،...
  6. شهرآفتابی

    سلام دکتر من رفتم وبرگشتم ولی تو هنو نیومدی:surprised:.... هر جا هستی خوش باشی عزیز [IMG]

    سلام دکتر من رفتم وبرگشتم ولی تو هنو نیومدی:surprised:.... هر جا هستی خوش باشی عزیز [IMG]
  7. شهرآفتابی

    [IMG]

    [IMG]
  8. شهرآفتابی

    [IMG] [IMG]

    [IMG] [IMG]
  9. شهرآفتابی

    دوست عزیز ،دوست داشتید و وقت به خواندم برید:gol: سرابی به اسم دنیا تاوان :gol::gol::gol:....

    دوست عزیز ،دوست داشتید و وقت به خواندم برید:gol: سرابی به اسم دنیا تاوان :gol::gol::gol:....
  10. شهرآفتابی

    [IMG] [IMG]

    [IMG] [IMG]
  11. شهرآفتابی

    سلام ،ممنون :gol:... شکر که خوب هستید .. امیدوارم همیشه خوب وتندرست باشید :smile:....

    سلام ،ممنون :gol:... شکر که خوب هستید .. امیدوارم همیشه خوب وتندرست باشید :smile:....
  12. شهرآفتابی

    چندبار امید بستی و دام برنهادی تا دستی یاری دهنده، کلمه ای مهر آمیز، نوازشی یا گوشی شنوا به...

    چندبار امید بستی و دام برنهادی تا دستی یاری دهنده، کلمه ای مهر آمیز، نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ آری؟ چند بار دامت را تهی یافتی؟ از پای منشین، آماده شو! که دیگر بار و دیگر بار دام باز گستری!
  13. شهرآفتابی

    پس از سفر های بسیار و عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز، بر آنم که در کنار تو...

    پس از سفر های بسیار و عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز، بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم، بادبان برچینم، پارو وانهم، سکان رها کنم، به خلوت لنگرگاهت در آیم و در کنارت پهلو بگیرم. آغوشت را بازیابم و استواری امن زمین را زیر پای خویش
  14. شهرآفتابی

    پنجه درافکنده ایم با دستهایمان به جای رها شدن سنگین سنگین بر دوش می کشیم بار دیگران را به...

    پنجه درافکنده ایم با دستهایمان به جای رها شدن سنگین سنگین بر دوش می کشیم بار دیگران را به جای همراهی کردنشان! عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب! در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه!
  15. شهرآفتابی

    می خواهم آب شوم در گستره ی افق آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود! می خواهم با...

    می خواهم آب شوم در گستره ی افق آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود! می خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم حس می کنم و می دانم دست می سایم و می ترسم باور می کنم و امیدوارم که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد. می خواهم آب شوم در گستره ی افق آنجا که دریا به آخر می...
  16. شهرآفتابی

    برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند، گوشی که صداها...

    برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند، گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشیمان بشنود، برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن...
  17. شهرآفتابی

    دلتنگی های آدمی را، باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد و هر...

    دلتنگی های آدمی را، باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد و هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند، سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های بر زبان نیامده، در این سکوت حقیقت ما نهفته است، حقیقت تو و من!
  18. شهرآفتابی

    دریا و مرد تنها و روی ساحل مردی به راه می گذرد نزدیک پای او دریا همه صدا شب ‚ گیج درتلاطم...

    دریا و مرد تنها و روی ساحل مردی به راه می گذرد نزدیک پای او دریا همه صدا شب ‚ گیج درتلاطم امواج باد هراس پیکر رو میکند به ساحل و درچشم های مرد نقش خطر را پر رنگ میکند انگار هی می زند که : مرد! کجا میروی کجا ؟ و مرد می رود به ره خویش و باد سرگردان هی می زند دوباره : کجا می روی؟ و...
  19. شهرآفتابی

    مرگ رنگ رنگی کنار شب بی حرف مرده است مرغی سیاه آمده از راه های دور می خواند از بلندی بام...

    مرگ رنگ رنگی کنار شب بی حرف مرده است مرغی سیاه آمده از راه های دور می خواند از بلندی بام شب شکست سرمست فتح آمده از راه این مرغ غم پرست در این شکست رنگ از هم گسسته رشته ی هر آهنگ تنها صدای مرغک بی بک گوش سکوت ساده می آراید با گوشوار پژوک مرغ سیاه آمده از راههای دور بنشسته روی بام...
  20. شهرآفتابی

    دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در...

    دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است بانگی از دور مرا می خواند لیک پاهایم در قیر شب است رخنه ای نیست دراین تاریکی در و دیوار به هم پیوسته سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی است ز بندی رسته نفس آدم ها سر به سر افسرده است روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا هر نشاطی مرده است...
بالا