چهار برادر، خانهشان را به قصد تحصیل ترک کردند و آدمهای موفقی شدند.
چند سال بعد گرد هم آمدند و در مورد هدایائی که برای مادر خود - که دور از آنها در شهر دیگری زندگی میکرد- فرستاده بودند صحبت کردند . اولی گفت: من خانه بزرگی برای مادرمان ساختم .
دومی گفت: من یک سالن سینمای یکصدهزار دلاری در...