نتایح جستجو

می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد و اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد

ترکیب پیاله‌ای که درهم پیوست بشکستن آن روا نمیدارد مست چندین سر و پای نازنین از سر و دست از مهر که پیوست و به کین که شکست

مستیم ولی مست می موعودیم هستیم چنین و از ازل هم بودیم ما را چو عدو مور شمارد غم نیست ما وارث مُلک وَلَد داوودیم از نسل خلیلیم و تبر در دستیم ما بت شکنان معبد نمرودیم ما منتظریم کعبه روشن گردد دیری است پی اجازت معبودیم تا یار دو دست خویش بر پرده زند ما شاهد آن طلیعه مشهودیم یا رب نکند چشم ز ما...

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ماییم و نوای بی نوایی بسم اله اگر حریف مایی

تو آفتاب ملکی و هر جا که می‌روی چون سایه از قفای تو دولت بود دوان

یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ به غنچه می‌زد و می‌گفت در سخنرانی که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی که در خم است شرابی چو لعل رمانی

امشب از عقل و خرد بیگانه‌ای گر نه مستی، بیگمان دیوانه‌ای

اللهم اِنّي استَغفِركَ لِكلّ ذَنبٍ قَوِيَ بَدَني عَلَيهِ بِعافيتِكَ اَوْ نالَتهُ قُدرَتي بِفَضل نِعمَتِكَ اَوْ بَسَطتُ اِلَيهِ يَدي بِتوسِعَةِ رِزقِكَ اَوْ احْتَجَبتُ فيهِ مِنَ النّاسِ بِسِترِكَ اَوْ اتَّكَلتُ فيهِ عِندَ خَوفي مِنهُ علي اَناتِكَ و وَثِقتُ مِنْ سَطْوَتِكَ عَلَيَّ فيهِ...

چگونه استغفار ميكنيم؟ يكي از اصحاب علي (ع) نقل مي كند: عربي خدمت اميرالمؤمنين(ع) آمد و عرض كرد:يا مولا من مردي عيالمند وفقير هستم و مالي كه زندگي مرا كفايت كند ،ندارم.حضرت فرمود:اي برادر چرا استغفار نمي كني تا حالت نيكو شود؟عرض كرد:زياد استغفار مي كنم ،اما تغييري در زندگي ام پيدا نشده...

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

شاید که دگر نعرهٔ مستانه برآریم کز جام می عشق تو مستیم دگربار

ماییم و می و مطرب و این کنج خراب جان و دل و جام و جامه پر درد شراب فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب خیام

:thumbsup2: :w27:

این جمعه هم گذشت............................ تو امانیامدی خورشید خانواده زهرا............................. نیامدیییییییییییییییی از جاده هميشه چشم انتظارها ای آخرين مسافر دنيا نيامدی صبحی کنار جاده تورا منتظر شدم اما غروب آمد و آقا نيامدی از ناز چشمهای تو اصلا بعيد نيست شايد که...

من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم مولوی

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد گر چشمه زمزمی و گر آب حیات آخر به دل خاک فرو خواهی شد

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم

مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم که پیش چشم بیمارت بمیرم