نتایح جستجو

  1. DONYA16822

    مسجد جامع قزوین ...................... جایی برای هم صحبتی با خالق ........... تکه ای از بهشت روی...

    مسجد جامع قزوین ...................... جایی برای هم صحبتی با خالق ........... تکه ای از بهشت روی زمین [IMG][IMG]
  2. DONYA16822

    آن روزها در خاطرم هست ، اوایل دنیا را میگویم آغازین روزهای آغازِ من نخستین روزهای تنفس من در...

    آن روزها در خاطرم هست ، اوایل دنیا را میگویم آغازین روزهای آغازِ من نخستین روزهای تنفس من در اتمسفر دنیا همه چیز همانگونه بود که همزادم میگفت ؛ خنده بود ، کودکی بود ، نشاط بود و آرامشی که از حضور پدر ، حضور مادر در وجودم ریخته میشد همه چیز خوب ِ خوب بود و آبیِ آبی بود دنیا اما... از وقتی "...
  3. DONYA16822

    رفته بودم سر حوض تا ببينم شايد ، عكس تنهايي خود را در آب ، آب در حوض نبود . ماهيان مي گفتند...

    رفته بودم سر حوض تا ببينم شايد ، عكس تنهايي خود را در آب ، آب در حوض نبود . ماهيان مي گفتند: "هيچ تقصير درختان نيست." ظهر دم كرده تابستان بود ، پسر روشن آب ، لب پاشويه نشست و عقاب خورشيد ، آمد او را به هوا برد كه برد. به درك راه نبرديم به اكسيژن آب. برق از پولك ما رفت كه رفت. ولي آن نور درشت ،...
  4. DONYA16822

    همزاد من کو؟؟؟ او از همه چیز با خبر بود؛ از فردای دیروزم ، از امروزم و فردای امروزم چه حرفهایش...

    همزاد من کو؟؟؟ او از همه چیز با خبر بود؛ از فردای دیروزم ، از امروزم و فردای امروزم چه حرفهایش مرا شیفته و مجذوب دنیا کرد و خود گم شد!!! شاید آمده بود تا رنج اجبار تولد را برایم بکاهد یا شاید خواست نشان دهد انتهای مسیری را که باید رفت همزاد من کو؟؟ هنوز صدای نجوا و پچ پچش در گوشم میپیچد...
  5. DONYA16822

    روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها نور خواهم ریخت و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب...

    روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها نور خواهم ریخت و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید كور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ دوره گردی خواهم شد كوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : آی شبنم...
  6. DONYA16822

    خانه ی دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به...

    خانه ی دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می...
  7. DONYA16822

    زندگی رابا مداد باید نوشت و همیشه "پاک کنِ فهم" در دست داشت تا آنوقت که فهمیدی اضافه ها کدامند...

    زندگی رابا مداد باید نوشت و همیشه "پاک کنِ فهم" در دست داشت تا آنوقت که فهمیدی اضافه ها کدامند به آسانی پاکشان کنی و درست ترین ها را بنویسی اما خیلی ها این را نمیدانند دفتر زندگیشان را با شور ، با شوق ، با ذوق با خودکار آبیِ نو آغاز میکنند و زمانی میرسد که میبینند وجود بعضی واژه ها بدجور...
  8. DONYA16822

    چه کسی میگوید همه جفت دارند ؟؟؟ همیشه استثنایی ، هست ؛ ماه را...

    چه کسی میگوید همه جفت دارند ؟؟؟ همیشه استثنایی ، هست ؛ ماه را دیده ای ؟ تنهاست خورشید را دیده ای ؟ تنهاست زمین ، همین که زیر پای ماست ، تنهاست...
  9. DONYA16822

    آنجا که خدا هست ، غصه ای نیست باید کبوتر خیالات را رها گذاشت ؛ تا بر هر شاخه ای که میخواهد ،...

    آنجا که خدا هست ، غصه ای نیست باید کبوتر خیالات را رها گذاشت ؛ تا بر هر شاخه ای که میخواهد ، بنشیند باید ، باید ها را جدی گرفت و نباید ها را دور انداخت در یک کلام باید ؛ زیبا زندگی کرد در یک کلام باید ؛ با خدا بود و خدایی کرد
  10. DONYA16822

    بیا با هم برویم ؟؟؟ آنجا که رسیدیم خانه ای برایت میسازم ؛ سقفش از تلالو مروارید و دیوارهایش از...

    بیا با هم برویم ؟؟؟ آنجا که رسیدیم خانه ای برایت میسازم ؛ سقفش از تلالو مروارید و دیوارهایش از جنس لطافت ابر تمام پنجره هایش را رو به باران میسازم و دریا را به تماشای تو میکشانم آسمان را،جنگل را، حتی کویر را به چشمانت هدیه خواهم داد هرچه درخت انار است به باغ نگاهت میرویانم تا نگاهت خالی...
  11. DONYA16822

    با من بیایی !! نقطه چینی برایت باقی نمیگذارم تمام جاهای خالی احساست را پر میکنم از حقیقتهای...

    با من بیایی !! نقطه چینی برایت باقی نمیگذارم تمام جاهای خالی احساست را پر میکنم از حقیقتهای مناسب هرچه بگویی ، همان خواهد شد ببین ؟؟؟!!!! خورشید بالای تپه ایستاده چه تمنایی دارد نگاهش ؟؟!!! می آیی برویم ، پشت تپه ی مجاور برکه ایست ، بهشتیست پشت تپه ی مجاور خدا منتظر است ، عشق نشسته و چشم...
  12. DONYA16822

    میگویند: " دلتنـــــــــگ " نباشــــم خـــــــــدای من.... !انگار به آبــــــــ بگویند "...

    میگویند: " دلتنـــــــــگ " نباشــــم خـــــــــدای من.... !انگار به آبــــــــ بگویند " خیــــــــس" نبــــاش...! [IMG]
  13. DONYA16822

    اعترافی طولانیست شب اعترافی طولانیست فریادی برای رهائیست شب فریادی برای رهائیست و فریادی برای...

    اعترافی طولانیست شب اعترافی طولانیست فریادی برای رهائیست شب فریادی برای رهائیست و فریادی برای بند. شب اعترافی طولانیست. *** اگر نخستین شب زندان است یا شام واپسین - تا آفتاب دیگررا در چهار راه ها فرایاد آری یا خود به حلقه دارش از خاطر ببری-، فریادی بی انتهاست شب فریادی بی انتهاست فریادی از...
  14. DONYA16822

    گاهی باید خودت را به کوچه ی علی چپ بزنی وبرگ بازنده را بالا بیاوری وبگویی قبول زندگی تو بردی...

    گاهی باید خودت را به کوچه ی علی چپ بزنی وبرگ بازنده را بالا بیاوری وبگویی قبول زندگی تو بردی ومن باختم باختن خیلی شیرین تر از بردنی ست که پر از تلخی ست ورنج من با ختنی را انتخاب میکنم که پا نمیگذارم بر روی بساط کفاشی پسر 8ساله ای که ارزوی در دست گرفتن کتاب هایش را دارد من باختم اری به...
  15. DONYA16822

    [IMG][IMG]

    [IMG][IMG]
  16. DONYA16822

    زندگی چیدن سیبی است که یاید چید و رفت زندگی تکرار پاییز است که باید دید و رفت زندگی رودی است...

    زندگی چیدن سیبی است که یاید چید و رفت زندگی تکرار پاییز است که باید دید و رفت زندگی رودی است جاری هر که آمد کوزه ای شادمان پر کرد و مشتی آب نوشید و رفت قاصدک ? این کولی خانه بدوش روزگار کوچه گردیهای خود را زندگی نامید و رفت . . .
  17. DONYA16822

    [IMG]

    [IMG]
  18. DONYA16822

    ما در عصر احتمال به سر می بریم در عصر شک و شاید در عصر پیش بینی وضع هوا از هر طرف که باد...

    ما در عصر احتمال به سر می بریم در عصر شک و شاید در عصر پیش بینی وضع هوا از هر طرف که باد بیاید ... در عصر قاطعیتِ تردید عصر جدید عصری که هیچ اصلی جز اصل احتمال ، یقینی نیست اما من بی نام تو حتی یک لحظه احتمال ندارم چشمان تو عین الیقین من قطعیت نگاه تو دین من است من از تو ناگزیرم من...
  19. DONYA16822

    پاييز. .... . . . باران. ... . . . ي كافه ي دنج. .. . . . يمیز یک نفره..... . . . با دو تا قهوه...

    پاييز. .... . . . باران. ... . . . ي كافه ي دنج. .. . . . يمیز یک نفره..... . . . با دو تا قهوه ی تلخ..... . . . و اون یکی که همیشه دست نخورده .. [IMG]
  20. DONYA16822

    [IMG] تو مرا یاد کنی یا نکنی... باورت گر بشود، گر نشود حرفی نیست اما... نفسم میگیرد در هوایی که...

    [IMG] تو مرا یاد کنی یا نکنی... باورت گر بشود، گر نشود حرفی نیست اما... نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست! " سهراب سپهری
بالا