نتایح جستجو

نه من سبو کش این دیر رند سوزم و بس بسا کسا که در اینجا همچو سنگ و سبوست حافظ:gol:

نه میخوردم غم ننگی و نامی نه بودم بستهء بندی و دامی پروین:gol:

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار من است ساربان رخت به دروازه مبر کان سر کو شاهراهیست که منزلگه دلدار من است بنده طالع خویشم که در این قحط وفا عشق آن لولی سرمست خریدار من است طبله عطر...

ما ازخدای گم شده ایم او به جست وجوست........ چون مـا نیـازمـند و گــرفـتـار آرزوست .گـاهـــی بـهبـرگلـالــهنویـســـــد پـیــامخویــش......... گاهی درون سینه ی مرغان به های و هوست درخـاکـــدانمــاگـــهــرزندگـی گـم است ....اینگوهریکه گم شده ماییم یا که اوست به کعبه گفتم...

میازار موری که دانـــه کـــش اســت که جان دارد و جان شرین خوش است فردوسی:gol:

دیشب از دولت می دفع ملالــــی کردیـــم این هم از عمر شبی بود که حالی کردیــم شهریار:gol:

زاغکی قالب پنیری دید به دهن بر گرفت و زود پرید :gol:

هر آنکه جانب اهل وفا مگه دارد خداش در همه خال از بلا نگه دارد

دوست دارم که جمله عیب مرا همچو آینه رو برو گوید نه آنکه مثل شانه در پشت سر مو به مو گوید :gol:

ره است اینجا و مردم رهگذارند مبادا بر سرت پایی گذارند :gol:

وای چه خسته میکند تنگی این قفس مرا پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا :gol:

یارب مکن از لطف پریشان مارا هر چند که هست جرم و عصیان ما را :gol:

تاکی زناز جلوهء معشــوق دم زنــــــــــــــی عشف آتشی است عمرتو بر ابد می دهد :gol:

من آن پیرم که شیران را به بازی بر نمی گیرم تو آهووش چنان شوخی که بامن می کنی بازی شهریار:gol:

دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا :gol:

یکی در بیابان سگی تشنه یافت برون از رمق در حیاتش نیافت :gol:

نازنینا ما جوانی را به نازت داده ایم حال دیگر با جوانان ناز کن با ما چرا شهریار:gol:

دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم :gol:

تاکی در انتظار گـــــذاری به زاریــــــــم باز آی بعد از این همه چشم انتظاریم شهریار:gol:

گویی از مجمر دل آه اویس قرنی به محمد نفس حضرت رحمان آرد سعدی:gol: