نتایح جستجو

  1. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یوسف بدین رها شدن از چاه دل مبند اینبار میبرند که زندانیت کنند شب بر همه خوش
  2. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یار اگر با ما گهی صلح و گهی پیکار داشت ما حریف عشق او بودیم و با ما کار داشت شبت بخیر:gol:
  3. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یک عمر نفس پشت نفس با تو دویدم اینبار قدم روی قدم سرزنشم کن من سایه ی پنهان شده در پشت غبارم آه این منم ای آینه کم سرزنشم کن شبتون بخیر نگار خانوم
  4. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار می داندت وظیفه تقاضا چه جاجت است
  5. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی گر نگاه خسته ما نیست حرفش را نزن
  6. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
  7. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تا آمدم که با تو خداحافظی کنم بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست
  8. M

    مشاعرۀ سنّتی

    در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یا رب، که نیفتد به کسی کار کسی
  9. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ما را سري است با تو..." که معناش اين شده است يعني بخواه! زندگي ام نيز مال توست!
  10. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ;) مي پرسي اين غزل براي کدامين فرشته است؟ مي خندم! آي! خوب من! اين شرح حال توست
  11. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یا وفا، یا خبر وصل تو، یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟
  12. M

    مشاعرۀ سنّتی

    آن که یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتــی بـــه لب پنجـــره مــی‌آیــــی نیست
  13. M

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    حمید، باز دوباره دلم هوایی شد و دست های خیالم دوباره راهی شد بسمت آمدنش، عشق با کدامین حکم میان محکمه اش اینچنین گناهی شد ...:w05:
  14. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تنهـا مرور دست تـو را خواسته دلش پيراهنی كه حق دلش چوب رخت نيست می ميرم از نبودنت و صبــر مــی كنـم مرگ آن قدر كه شايعه كردند سخت نيست :w05:
  15. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تا سلامت رد شوم یک دم بخوابان تیغ را! بیم دارم در عبورم طاق ابرو بشکند!
  16. M

    مشاعرۀ سنّتی

    وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
  17. M

    مشاعرۀ سنّتی

    نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
  18. M

    مشاعرۀ سنّتی

    سلام اشکان جان توانم وصف جور مرگ و صد دشوارتر زان لیک چه گویم جور هجرت چون به گفتن در نمی آید چه سود از شرح این دیوانگی ها،بی قراری ها ؟ تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید
  19. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید نشستم،باده خوردم،خون گریستم،کنجی افتادم تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
بالا