زهره منظومه زهرا حسین
کشته افتاده در صحرا حسین
باد صبا ذلف تورا شانه کرد
بر سر نی خنده مستانه کرد
چیست لب خوشکو ترک خورده ات
چشمه ای از زخم نمک خورده ات
اه ازان لحظه که بر پیکرت بوسه نشاندند لب تیغ ها
اه ازان لحظه که اصغر شکفت در حدف تیر کمانگیرها
میدوی برسی به خورشید اما خورشید غروب میکنه و تورو دورمیزنه ودوباره از پشت در میاد
در واقع خورشید همون خورشیده ولی تو یک روز پیرتر ویک گام به مرگ نزدیکتر
نگاه میکنی به پشت و میبینی 10 سالو پشت سر گداشتی و هرگز صدای صوت اغازو نشنیدی