گاهي حجمه كلمات آنقدر بزرگ مي شود كه كوچكي زبان و حقارت كلام دربرابرش كوتاه مي آيد آنگاه كه نوك قلم ياراي تصوير بزرگيش را ندارد. سكوت مي كنم در برابر بزرگيت يا اكبرُ عن يوصف كه وصفت كفر است ....
يا مالك رقي ، يا من بيده ناصيتي! چه لذتي دارد آن گاه كه حقارتم را به رخم مي كشي!....
ولی قضیه ما پیچیده تر است....
اینجا دلی ، نفسی لحظه لحظه با هر تپش جان ... صدایت می کند که ای دورترین نزدیک ، ای مهربان دور .... دوستیمان مرز نمی شناسد... دست دراز کن تا گرمی محبتم را ذره ذره نثار جانت کنم ....
عشقم را سیمرغ وار به نیشابور شهر عشق و عاشقان می فرستم تا پیغامی برایت بیاورد...
گیر دادند می گن دکترا شرکت کن !!! بابا به کی بگم از هفت سالگی دارم درس می خونم ! بسه دیگه. حتما باید زگهواره تا گور درس بخونم؟
البته خودمم بدم نمیاد :دی
شاید یکم بیشتر اصرار کنن قبول کردم :دی
عالي بود ،هم لذت بردم خيلي ، هم تشكر كردم . دستتون درد نكنه.
ولي يه سوال چرا فكر مي كنيم انتظار يعني نشستن و شعر گفتن و عكس گذاشتن؟ توي تلويزيون هم فقط عصر جمعه يادشون مي افته امام ع غايبند و دم اذان يه برنامه پخش مي كنند و توش شعر مي گند و اس ام اس شعر مي خونن!!!! آيا فلسفه ي انتظار اينه ؟...
چون کودکی سرمست از پشت حباب دنیا متحیرانه شگفتی ها را می جویم ،اما دلم می خواهد با دمی این حباب نابود شود تا این ماهی جدا مانده از دریا و در تب و تاب پربگشاید و تا ملکوت رقص سماع کند. می خواهم چرخ بزنم و بالا بروم . می خوام مستانه ، پای کوبانه جشن وصال بگیرم.... آنها چه عاشق بودند که دنیا را چون...