همسنگرای خوبم
بار سفر ببستید
با اون نگاه آخر
قلب مرا شکستید
من موندم و سیاهی
مشتاق آفتابم
دلتنگ خاطراتم
آن لحظه های نابم
دامن کشان برفتید
با خود مرا نبردید
ماندم غریب و تنها
در لحظه شهادت
خنده کنان برفتید
یادی از این رفیقان
آخر چرا نکردید
نقش جبینتان بود
نام حسین و زهرا
در چشمهایتان بود
همواره...