نتایح جستجو

نه با فلش بود تا آخرشو ديدي؟

امان از دست بچه هاي اين دوره زمونه !!! :biggrin: :biggrin: :biggrin:

چه داستاني؟ مي شه تعريف كني؟

ببخشيد دزفول كجاي ايرانه ؟؟؟ :biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:

همين كه باعث شد من و شما باهم دوست بشيم باورنكردني بود :biggrin:

وااای خدا دلم... :w15::w15::w15::w15::w15: وااای خدا دلم... :w15::w15::w15::w15::w15: وااای خدا دلم... :w15::w15::w15::w15::w15: وااای خدا دلم... وااای خدا دلم...

:w15::w15::w15::w15::w15: وااای خدا دلم... :w15::w15::w15::w15::w15: :w15::w15::w15::w15::w15: :w15::w15::w15::w15::w15: وااای خدا دلم...

خدا را شكر كه باعث فكر كردن يه نفر شدم

واقعاً تا آخرش را ديدي و بعد اين حرف را مي زني؟ :que:

قابل شما را نداشت

برخی از حوادث جالب و آشکار از زندگی آلبرت انیشتین که اخیرا توسط مجله تایم به عنوان مرد قرن مفتخر شده بود یک روز در هنگام تور سخنرانی ، راننده آلبرت انیشتین ، که اغلب در طول سخنرانی او در انتهای سالن می نشست ، بیان کرد که او احتمالا میتواند سخنرانی انشتین را ارائه دهد زیرا چندین مرتبه آنرا شنیده...

همه حالش به اينه كه تا آخرش صبر كني :biggrin::biggrin::biggrin:

پادشاهی پس از اينكه بیمار شد گفت: «نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند». تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. تنها یکی از مردان دانا گفت : که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا...

احتمالاً چون سرعت اينترنت پايينه نشون نداده بايد يه كم بيشتر صبر مي كردي ;)

ویکتوریا دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود. یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد. مادرش گفت: خوب! این گردن بند...

خواهش مي كنم قابل شما را نداشت :gol:

منظورت از مقدمات چيه؟:biggrin::biggrin::biggrin:

پسربچه صبح از پله ها اومد پائین و ازمادربزرگش پرسید : " بابا ماما هنوز از خواب بیدار نشدند ؟ " - نه عزیز دلبندم. بیا صبحونه ات رو آماده کردم ، زود باش بخورش تا مدرسه ات دیر نشده پسرک یک خنده شیطنت آمیزی زد و بدون اینکه چیزی بگه سریع رفت آشپزخونه و صبحونه اش رو تموم کرد و پس از مسواک زدن...

یک فیلم چند لحظه ای رو با تلفیقی از هنر برنامه نویسی و فلش ببینید ! پیشنهاد میشود حتما ببینید فقط کافیه روی لینک زیر کلیک کنید http://www.fly-a-balloon.be دقت کنید که به اندازه صفحه اینترنتی كه باز میشه دست نزنید و فقط بنشینید و تماشا کنید

خشن:biggrin: