نتایح جستجو

ترانه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هه.اگه خدایی وجود داشت این وضعم نبود ایول.اصالت به این میگن آره سینما خوبه.تو قسمت خانواده.همراه با خانومت.منظورت همین بود دیگه آره؟:mad:

سلام همکار فنی.خوبی؟حالا دیگه با سجاد میریزین رو هم منو بزنین؟ای نیامردا.هر دوتون رو معرفی میکنم کهریزک

شاید شما واقعا سینما رو هم برین اما اینا رو بعید میدونم.مخصوصا یکی مثل مهرشاد که میدونم واسه خانومش جون میده.اینا شوخیه.جدیشو بخوای منم با صیغه مخالفم.چون هیچ دلیلی غیر هوس نمیتونه داشته باشه

امشب گیر دادی به بوق؟استوا رو ول کردی؟

تو دعا کن ازدواجم سر بگیره قبول هر قدر دوست داری بگو زن ذلیل.اصلا من بیچاره.خوبه؟دعا کن بشه اما...:cry:

ایشون کاملا درست میفرمایند.حق با ایشونه.بنده خواستم سینما روهاش رو بشناسم

بنده غلط کنم.مزاح کردم.راستی من یه نفرم.پس میشه تو

واسه تو نگفتم تو باید بشینی تو خونه تلویزیون نگاه کنی

عیبی نداره که.یعنی کسی که تو خونشون تلویزیون داره دیگه نباید بره سینما؟

تو خوشبخت متاهل باید به من بدبخت مجرد کمک کنی

اینجا واسه تو مهرشاد.از حالا فقط تو این تاپیک میمونی

ممنون دوست عزیز از عکسی که گذاشتین.اینم یکم توضیح راجع به این مرد بزرگ: محمد یوسف رشیدی مورخ 6/9/88 در خانه پدری خود در نوشهر توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و تنها خبری که از خانواده اش در اختیار دوستان وی قرار گرفته است خبر اعتصاب غذای او در بازداشتگاه اداره ی کل اطلاعات اطلاعات استان...

یارو میخواسته یك كبریت سوخته رو روشن كنه، هرچی میزد روشن نمیشد. رفیقش بهش میگه: بابا خوب شاید كبریتش خرابه! میگه: نه بابا، همین پنج دقیقه پیش روشن شد. اینم آخریش.من رفتم بخوابم.شب همگی خوش

یارو رفت تماشای رقص باله، از اول تا آخرش خواب بود. بعد ازش پرسیدن: چه طور بود؟ گفت: آدمای خیلی خوبی بودن! دیدن من خوابم رو نوک انگشت راه میرفتن.

از یه تازه داماد ميپرسن: نظرت در باره دوران نامزدی چيه؟ ميگه:‌ ای بابا! مثل اينه كه بابات برات دوچرخه بخره ولی نگذاره سوارش بشي!

قزوينيه تو صف نون بوده ، يه عده هم طبیعتا جلوش واستاده بوده. يه دفعه شاطره مياد بيرون، ميگه: نون تموم شد! ملت هم ميرن دنبال كار و زندگيشون و صف به هم ميخوره. قزوينيه شاكی ميشه، داد می زنه:‌ نون تموم شد كه شد! صف چرا بهم ميزنيد!

غضنفر نشسته بوده تو تاكسی كه يك زنه خيلی چاق سوار ميشه. غضنفر برمی گرده به زنه ميگه: می بخشيد خانم، اسم شما چيه؟ زنه با عشوه ‌ميگه: غنچه! غضنفر ميگه: وای تو باز بشی چی ميشي؟!

به مشهدیه می‌گن اگه وسط دریا در حال شنا باشی و یه کوسه به طرفت حمله کنه چی کار می‌کنی؟ می‌گه: خب مُرُم بالای درخت. می‌گن: بابا وسط دریا درخت کجا بود؟ می‌گه: مجبورُم مفهمی؟ مجبورم!

ا.ن يه تيكه يَخو گرفته بوده بالا، ‌داشته خيلی متفكرانه بهش نگاه می كرده. مشایی ازش ميپرسه: چي‌رو نگاه ميكني؟ميگه: ازش آب ميچيكه ولی معلوم نيست كجاش سوراخه!