نمیدانم...نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد،نمیخواهم
بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت،
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی
سازد،گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ
وبازیگوش،واو یکریز و پی درپی دم گرم و چموشش
را درگلویم سخت بفشارد،وخواب خفتگان خفته
را آشفته تر سازد،بدین سان...
هرگز دستی را نگیر وقتی قصد شکستن قلبش را داری
هرگز نگو برای همیشه وقتی می دانی که جدا می شوی
هرگز به چشمانی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری
هرگز سلامی نده وقتی می دانی که خداحافظی در پیش است
قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش را نداری
به کسی نگو که تنها اوست وقتی در فکرت به او خیانت میکنی
مینويسم از تو
شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نيلوفر صداكردم
تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
پس ازِ يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييدبا حسرت جدا كردم و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم...
مینويسم از تو
شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نیلوفر صداكردم
تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
پس ازِ يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييدبا حسرت جدا كردم و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم...
من بي پناهم تو بي گناهي
دل به تو دادم ، چه اشتباهي
از تو كشيدم شكل كبوتر
نقاشي ام رو بگذار و بگذر
تو اين نبودي، من بد كشيدم
آخه دلت رو هرگز نديدم
توبي گناهي، من بي پناهم
ايمن بماني از اشك و آهم
[IMG]
میانِ آدمـــک هایِ هـــــزار رنـــــگ…
دلباخته یک رنـــگی او شدم
افــسوس…
گذر زمان بیرنـــگش کرد
کم رنگ…
وکم رنگ تر…..
وآخـــ ـــــر
مــَــــــحـــــــــو