نتایح جستجو

  1. sina1415

    امضاتون چی میگه؟؟؟؟؟

    امضاتون چی میگه؟؟؟؟؟
  2. sina1415

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    مي گويند در زمانهاي دور پسري بود كه به اعتقاد پدرش هرگز نمي توانست با دستانش كار با ارزشي انجام دهد. اين پسر هر روز به كليسايي در نزديكي محل زندگي خود مي رفت و ساعتها به تكه سنگ مرمر بزرگي كه در حياط كليسا قرار داشت خيره مي شد و هيچ نمي گفت. روزي شاهزاده اي از كنار كليسا عبور كرد و پسرك را ديد...
  3. sina1415

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    يكي از نمايندگان فروش شركت كوكاكولا، مايوس و نا اميد از خاورميانه بازگشت. دوستي از وي پرسيد: «چرا در كشورهاي عربي و فارسي موفق نشدي؟» وي جواب داد: «هنگامي كه من به آنجا رسيدم مطمئن بودم كه مي توانم موفق شوم و فروش خوبي داشته باشم. اما مشكلي كه داشتم اين بود كه من عربي و فارسي نمي دانستم. لذا...
  4. sina1415

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    عصرها وقتی که از شرکت می آمدی، می رفتی دوش می گرفتی. بعد آن حوله ی پالتویی نارنجی را می پوشیدی، روی کاناپه لم می دادی و توی دفتر خاطراتت چیز می نوشتی. من جلوی تلویزیون می نشستم و سرم را می انداختم تو روزنامه. همه اش بهم گیر می دادی که تا ساعت دوازده شب مثل این پیرمردها یک بند روزنامه می خوانم...
  5. sina1415

    بازی با لغات زبان تخصصی برق

    long line model مدل خط بلند
  6. sina1415

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    من خيلي خوشحال بودم… من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بوديم… والدينم خيلي کمکم کردند… دوستانم خيلي تشويقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده اي بود… فقط يه چيز من رو يه کم نگران مي کرد و اون هم خواهر نامزدم بود… اون دختر باحال ، زيبا و جذابي بود که گاهي اوقات بي پروا با من شوخي هاي ناجوري مي...
  7. sina1415

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    يه روز يه کشيش به يه راهبه پيشنهاد مي کنه که با ماشين برسوندش به مقصدش… راهبه سوار ميشه و راه ميفتن… چند دقيقهء بعد راهبه پاهاش رو روي هم ميندازه و کشيش زير چشمي يه نگاهي به پاي راهبه ميندازه… راهبه ميگه: پدر روحاني ، روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار… کشيش قرمز ميشه و به جاده خيره ميشه… چند دقيقه...
  8. sina1415

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی . اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته، غم از چهرش میباره، به دیوار تکیه داده و هرچند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزنه و با هر ضربه ای، زیر لب میگه: لیلا… لیلا… لیلا… مرد بازدیدکننده میپرسه این آدم چشه؟ میگن یه دختری رو میخواسته به اسم "لیلا" که بهش...
  9. sina1415

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    وماس هيلر ، مدير اجرايي شرکت بيمه عمر ماساچوست ، ميو چوال و همسرش در بزرگراهي بين ايالتي در حال رانندگي بودند که او متوجه شد بنزين اتومبيلش کم است. هيلر به خروجي بعدي پيچيد و از بزرگراه خارج شد و خيلي زود يک پمپ بنزين مخروبه که فقط يک پمپ داشت پيدا کرد.او از تنها مسئول آن خواست باک بنزين را پر و...
  10. sina1415

    غصه نخور پسر ... زندگی همش کنکور و درس نیس

    غصه نخور پسر ... زندگی همش کنکور و درس نیس
  11. sina1415

    تقدیم به تو [IMG]

    تقدیم به تو [IMG]
  12. sina1415

    ### سوالات، درخواستها و مشكلات خود را درمورد زبان انگليسی اينجا مطرح كنيد ###

    سلام .. نصرت فک نکنم کتاب داشته باشه .. اخه دیگه چیزی نیست که کتاب داشته باشه .. جملاتش خیلی راحته
  13. sina1415

    راهنمایی , سوالات و مشکلات مرتبط با باشگاه رو اینجا مطرح کنید

    سلام ..یه سوال ... میشه یکی به من بگه این دو خط بالای اواتور که وجود داره واسه چیه ؟ که در حال پر شدنه ...و اینکه مثلایه نفر کمتر از من پست داده و امتیازش کمتره ولی خطوطش پرتر از مال منه ... میشه یکی توضیح بده
  14. sina1415

    بازی با لغات زبان تخصصی برق

    resonance loses تلفات رزونانس
  15. sina1415

    صیغه از روی هوس یا ارتباط از روی عشق؟؟

    بابا عشق کجا بود .. ساده ای
  16. sina1415

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    مردي کالسکه يک بچه شير خوار را در پياده رو حرکت مي داد. بچه مرتب گريه مي کرد و مرد مرتب مي گفت: -ارام باش آلبر... الان به منزل مي رسيم آلبر... زني که از کنار آنها مي گذشت رو به آنها کرد و گفت: - ببخشيد آقا اما اين بچه شيرخوار حرف سرش نمي شود که با او صحبت مي کنيد و مي گوييد آرام باشد. مرد جواب...
  17. sina1415

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    صورت حساب روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد.از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد.روزي متوجه شد كه تنها يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين درحالي بود كه شديداً احساس گرسنگي مي كرد.تصميم گرفت از خانه اي مقداري...
  18. sina1415

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    هديه فارغ التحصيلي مرد جواني ، از دانشكده فارغ التحصيل شد . ماهها بود كه ماشين اسپرت زيبايي ،پشت شيشه هاي يك نمايشگاه به سختي توجهش را جلب كرده بود و از ته دل آرزو مي كرد كه روزي صاحب آن ماشين شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود كه براي هديه فارغالتحصيلي ، آن ماشين را برايش بخرد . او مي دانست كه...
  19. sina1415

    مشاوره براي كارشناسي ارشد ... تا ارشد

    سلام اول از همه تبریک می گم .... یه سوال دارم ........... میانگین درصدهای شما شده 31.8 و رتبه 168 تو صفحه قبل میانگین درصد یکی از بچه شده 18 و رتبه 2050 ایا اینقد فرق می کنه یعنی با اختلاف درصد 13 اینقد رتبه رو جابجا می کنه ......میشه یه نفر توضیح بده ..گیج شدم
  20. sina1415

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    قدرت باور شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و با این «باور» که استاد آنرا به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب برای حل کردن آنها فکر کرد. هیچیک را نتوانست حل کند. اما طی هفته دست از کوشش...
بالا