سلام
شما لطف دارید
"شنیدم می گفت:چه غروب دلگیری" من داشتم از کناری دلتنگی می گذشتم
بادلی که همراهم نبود
در غمار زندگی من دلم را به غروب باخته بودم ،پنجره شاهد بر این شکست بود
چون سال ها اشک چشمانم را به نظاره نشسته بود من در انتظار وجودم واو در انتظار فرود آمدن اشک هایم
بارها به تمنای اشک هایم...