دلـــخور که میشوم بــغـض که میکنم می آیم پشت صـفحــه مانیتورم کـامــنت مینویسم صـــورتــک میگذارم صورتکی که میخـــندد و پشتش پـنـهان میشوم که فکر میکنی میخــنـدم و بـخــندی... اشکــــ هایم می آیند و مـــــن... مدام با صورتـــکـــ مــجـازی ام میخندم
نمی دانم چرا هر جا اسمی از سکوت می آید ، ردپایی از تنهایی است . . .
و هر جا که رد پایی از تنهایی است ، غم نمایان می شود . . .
وقتی رنگ غم نمایان شد اثراتی از اشک پیدا می شود . . .
من ارتباط نا مشروع این ها را با هم نمی فهمم . . .